سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

نقد قدرت (3)

محمدکاظم شاکر

استاد دانشگاه علامه طباطبائی

14 بهمن 1395

 

قسمت سوم: لزوم «پاسخگو» بودن نهاد قدرت در برابر رسانه­ها، احزاب و نخبگان

در دو بخش نخست از مجموعه «نقد قدرت»، گفتیم که انباشت قدرت در یک فرد، در معرض آسیب­های بسیار جدی است که در نهایت ممکن است به خودکامگی و استبدادی بینجامد که «آیین» و «اندیشه» را یکجا در کام خود فروبَرَد. از این رو، «مهار قدرت» را مستلزم «آزادی نقد قدرت» و آن نیز مستلزم دو امر مهم دیگر دانستیم. آن دو عبارت بودند از:

  1. «آزادی مردم در بیان مطالباتشان با تشکیل اجتماعات»؛

  2. «آزادی رسانه ها در انعکاس مطالبات مردم».

 این دو ضلع مهمِ «جامعه مدنی» تنها با ضلع سوم تکمیل می­شود و به مثلثی می­انجامد که قادر است بر قدرت مهار زند و مُلک و ملت را از خطر خودکامگی و استبداد برَهاند. ضلع سوم عبارت است از: «لزوم پاسخگو بودن نهاد قدرت» در برابر پرسش­های برخاسته از مطالبات اجتماعی و انعکاس­یافته در رسانه­های جمعی.

مرور بر حوادثِ منجر به پیروزی انقلاب در سال 1357 بخوبی نشان می­دهد که مهم­ترین دغدغه مردم ایران و رهبریِ انقلاب، همین امور سه گانه در ارتباط با نهاد قدرت بوده است. مصاحبه­های رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران با رسانه­های خارجی در پیش از پیروزی انقلاب، تصویر بسیار دلپذیری را از رابطه مردم با نظام قدرت ترسیم کرده بود. سخنان امام خمینی (ره) در آن روزها نوید شکل­گیری نهاد قدرتی می­داد که مردم مالکِ شش­دانگ آن باشند و نه اجاره نشینش؛ بنا بر تفسیر امام (ره) در آن روزها، مردم بر نهاد قدرت سلطه کامل داشتند و حاکمیت و رهبری تابع اراده مردم به شمار می­آمد و نه آن که، قدرت بر مردم و نهادهای مردمی مسلط باشد و همه چیز را برای خود و اندیشه­های خود بخواهد و دیگران را تا آنجایی تحمّل کند که در چهار­دیواری سیاست­های خودش جایگاهی داشته باشند. سخنان زیر بخشی از اظهارات رهبر فقید جمهوری اسلامی در نوفل لو شاتو فرانسه، در پاسخ به خبرنگاران رسانه­های جمعی جهان است:

«آزادی و دموکراسی به ‌تمام معنا در حکومت اسلامی است، شخص اوّل حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور».

«باید اختیارات دست مردم باشد. این یک مسئله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدّرات هرکسی باید دست خودش باشد».

«این حکومت در همه ‌مراتب خود متکی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود».

«عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است. برخلاف نظام سلطنتی، مقامات مادام‌العمر نیست، طول مسئولیت هر یک از مقامات محدود و موقت است. یعنی مقامات ادواری است، هر چند سال عوض می‌شود».

«در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی می‌رود و قاضی او را احضار می‌کند و او هم حاضر می‌شود».

«ما یک حاکمی می‌خواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکال‌هایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند.»

اما با کمال تأسف، بعد از انقلاب، گروهی تلاش کرده­اند و می کنند تا ولایت و «حکومتِ افراد جایز الخطا» را زیر سایه­ی «ولایتِ خدا» ببرند و آنها را بر کرسی­ای بنشانند که دست هیچ بنی­آدمی بدان نرسد. این گروه از ولایتمداران، با ساختن دیوا­رهای ضخیمی از نِزاهت و قداستِ خود­­ساخته، شأن حاکم را بالاتر از آن می­بَرند که گوشش «بدهکار» نقدهای دیگران باشد و خود را «پاسخگوی» مردم و رسانه­ها بداند. این گروه، از رهبر کشور شخصیتی ساخته­اند و می­سازند که انسان گمان می­کند باید در دایرة المعارف­های جهان ذیل واژه «رهبر» بنویسند، «فردی که همگان بدهکار او هستند و او باید طلبکار همه باشد!» یا «کسی که هر اتفاق خوب و مبارکی در جایی از کشور رخ می­دهد به لطف عنایات و توجهات و تیزبینی­ها و دوراندیشی­های اوست و به عکس، هر اتفاق بدی رخ می­دهد از کج­اندیشی و بداندیشی و کوته­اندیشی دیگران است!» این گروه از «ولایتمداران» خود را مجاز می­دانند برای تحقیر مخالفان خود که آنها را مخالفان ولایت می نامند- از زشت ترین ناسزاها نیز بهره ببرند. اخیراً نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی در یک سخنرانی در جمع گروهی از طرفدارانشان فرموده­اند: «اگر کسی گفت رهبری که معصوم نیست و ممکن است اشتباه کتد،] این شخص[ یا «دیوانه» است یا «دشمن» است و در صدد قدرت یابی، آمده ابزار دشمن شده تا ستون خیمه نظام را هدف قرار بدهد. بدانید اگر کسی گفت رهبری که معصوم نیست، این حرف دنباله اش رویارویی با پیامبر است!» همین شخص در مراسم 9 دی 1388 در تهران، مخالفان جریان سیاسی حاکم را که به نحوه برگزاری انتخابات 88 انتقاداتی داشتند، «بزغاله» خواند! و تأسف بارتر این که چنین افرادی تاکنون هیچ گونه تذکر و اخطار رسمی از سوی کانون قدرت دریافت نکرده­اند. اینگونه سخنان از سوی کسانی که خود را ولایتمدار می دانند، حاصل نهادینه شدن دیدگاهی کاملاً غلط در موضوع «ولایت و اطاعت» در 38 سال گذشته است. در طول این سالها، بارها و بارها عبارت «اطاعت بی چون و چرا از ولایت فقیه و رهبری» را شنیده ایم. باید گفت با کدام دلیل عقلی یک انسان که مانند بقیه انسانها جایز­الخطاست باید بر دیگران «ولایت بی چون و چرا» داشته باشد و دیگران بی چون و چرا از او اطاعت کنند؟ از نظر دینی نیز تنها خداست که کارهایش مورد پرسش قرار نمی گیرد. در قرآن مجید آمده است: «لایُسئَل عَمَّا یَفعَل وَ هُم یُسئَلُونَ؛ از آنچه خدا کرده سؤال نمی شود، بلکه این دیگران هستند که مورد سؤال قرار می گیرند» (انبیاء، 23). البته این آیه قرآن نیز تنها در صدد است بگوید همه کارهای خداوند حکیمانه است و اصلاً در صدد نیست بگوید کسی حق ندارد در مورد کارهای خدا سؤال کند. بنابراین، طرح سؤال از کارهای خدا نیز اشکالی ندارد. شاهد آن، پرسش فرشتگان در داستان خلقت است. آنها اجازه داشتند تا بی­پروا از آفریننده­ی جهان سؤال کنند «أَتَجعَل فِیهَا مَن یُفسِدُ فِیهَا وَ یَسفِکُ الدِّمَاء؛ آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خون­ریزی کند؟» (بقره، 30). پیامبر گرامی اسلام (ص) هم که از سوی خدا برای هدایت مردم آمده، اولاً، مأمور بود تا به مردم اعلام کند او نیز «یکی» همچون «یکایک» خود آنهاست و هیچ امتیاز ویژه­ای ندارد جز این که به او وحی می شود: «قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحَی إِلَیّ...» (کهف، 110)؛ ثانیاً در مقابل اعمالش، از بزرگ­ترین تا کوچک ترین عمل، مسئولیت دارد. این مسئولیت یعنی این که اعمال او نیز چون دیگران «چون و چرا» برمی­دارد. در قرآن کریم، بارها و بارها پیامبر اسلام به خاطر برخی افعال و اقوال و حتی حرکات و وَجَنَاتِ چهره­اش، مورد خطاب و عِتاب و مؤاخذه شدید الهی قرار گرفته است. آیات زیر نمونه­ی آیاتی است که در آن اعمال پیامبر مورد چون و چرای خداوند قرار گرفته است:

عَفَا اللهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعلَمَ الکَاذِبِینَ؛ خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آن که راستگویی راستگویان بر تو روشن شود، و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه ترک جنگ دادی؟» (توبه، 43)

عَبَسَ وَ تَوَلَّی أَن جَاءَهُ الأَعمَی وَ مَا یُدرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی أَو یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکرَی أَمَّا مَنِ استَغنَی فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّی وَ مَا عَلَیکَ أَلَّا یَزَّکَّی و أَمَّا مَن جَاءَکَ یَسعَی وَ هُوَ یَخشَی فَأَنتَ عَنهُ تَلَهَّی؛ چهره در هم کشید و روی گردانید، از این که آن مرد نابینا نزد او آمد. ]ای پیامبر![ تو چه می دانی شاید پاک و پاکیزه شود یا متذکر حقایق گردد و آن تذکر او را سود دهد؟ اما کسی که خود را ثروتمند نشان می دهد تو به او روی می آوری، در حالی که اگر او نخواهد خود را پاک کند تکلیفی بر عهده تو نیست. و اما آن که شتابان نزد تو آمد در حالی که از خدا می ترسد، تو با رویگردانی از او به دیگران می پردازی؟! (عبس، 1-10)

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَکَ تَبتَغِی مَرضَاتَ أَزوَاجِکَ؛ این پیامبر! چرا آنچه را که خدا بر تو حلال کرده برای به دست آوردن خشنودی همسرانت بر خود حرام می کنی؟ (تحریم، 1)

اما با کمال تأسف، برخی از ولایتمداران در کشور ما به جای آن که بر «جایز الخطا» بودن رهبر تکیه کنند و بر «لزوم پاسخگویی» ایشان تأکید ورزند، شب و روز در رسانه ملی و دیگر رسانه ها بر مجد و عظمت و قداست مقام عالی کشور داد سخن سرمی­دهند و ولایت ایشان را تا مرز ولایت الهی بالا می­بَرَند و کرسی قدرت ایشان را در ردیف عرش و کرسی خدا می­نشانند و شخص متصدی قدرت را چنان در هاله­ای از قدس و طهارت قرار می­دهند که حس می­کنیم شأن ایشان اَجَلّ از آن است که ما موجودات ناقصِ خاکی اجازه داشته باشیم بر حریم ایشان یا سیاستها و مواضع ایشان نگاهِ چپی بیندازیم. و حتی اگر گاهی انتقادی داریم باید آن را چنان بیان کنیم که صدایش در کوچه پس کوچه­های پر پیچ و خم کوی ولایت، مخاطبان دیگری را پیدا کند و گوش ناشنوای آنها را مورد نوازش قرار دهد.

به نظر نگارنده، شخص رهبر محترم جمهوری اسلامی باید تا خیلی دیر نشده در درجه نخست، جلوی رویه غلطِ این به اصطلاح طرفداران ولایت را بگیرند. در وهله دوم، ایشان بهتر است به جای سخنرانی­های هفتگی و ماهانه و سالانه­ای که بیشترینش «سخنرانی­های یکسویه» و به اصطلاح «مُنُولوگ» است، به «گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه» و به اصطلاح «دیالوگ» روی بیاورند. یکی از راحت­ترین کارها انجام سخنرانی­های یک­طرفه است. در این گونه سخنرانی­ها می­توان همه­ی عالم را محکوم کرد و در نهایت، حرف خود را، بدون آن که آب از آب تکان بخورد، بر اریکه قدرت نشاند. اما در دیالوگ باید تلاش کرد و اندیشه را بیش از اندازه­ی معمول به کار انداخت و در مقابل اندیشه­های دیگران، به قول قرآن «سلطانِ مبین» عرضه کرد که هم «سلطان» باشد و به راحتی بر اندیشه­های رقیب غلبه کند و هم این غلبه تنها در ذهن مبارک خودمان نباشد، بلکه استدلال ما بر استدلال­های دیگران برای همگان «روشن» باشد. بخش قابل توجهی از قرآن کریم (تقریباً یک پنجم) مشتمل بر دیالوگ است. این دیالوگ­ها همه را در برمی­گیرد؛ از قدسی­ترین موجود عالَم که «خداوند» است تا اهریمنی­ترین موجود که «ابلیس» است؛ از فرشتگان و نیروهای خیر تا شیاطین و نیروهای شرّ؛ از پیامبران و مُلوک و سلاطین تا افراد عادی و بدون هیچ مقام و موقعیت دینی و دنیایی؛ از مؤمنان تا کافران، و از بهشتیان تا دوزخیان. این دیالوگ­ها می­تواند اولاً، پرسش­ها را به پاسخ­هایی منطقی و استوار برساند و ثانیاً زمینه را برای ارزیابی و داوریِ عادلانه و منصفانه فراهم سازد.

رهبر باید پیش و بیش از «گفتن» در صدد «شنیدن» باشد. باید صمیمانه همه گروه­های اجتماعی که در ایران زندگی می کنند برایش یکسان باشند و آنها را به حضور بپذیرد و حتی خود در رفتن نزد آنان پیش­قدم شود و حرفهایشان را بشنود و به پرسشهایشان پاسخ دهد و نه آن که هر از چند­گاهی گروهی از منتقدان و دگراندیشان و پرسشگران را همراه با پرسشهایشان از صفحه زندگی سیاسی-اجتماعی حذف کنیم؛ چرا که صورت مسأله را پاک کردن چیزی را حل نمی­کند و تنها به انباشته شدن مسائل ومشکلات می­انجامد. شاید برخورد حذفی با سؤالات و سؤال کنندگان، آسان ترین کار برای نهاد قدرت در کوتاه مدت باشد، اما بدون شک، خطرناک­ترین کار برای کشور و حتی خود نهاد رهبری در درازمدت است.

در پایان، برای تحقق امر پاسخگو شدن نهاد قدرت در برابر پرسش ملت و رسانه­ها، چند برنامه پیشنهاد می شود:

  1. رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران حداقل سالی یک بار مصاحبه­ای زنده با حضور نمایندگان رسانه­های داخلی و خارجی داشته باشند تا آنها بتوانند به صورت کاملاً آزاد سؤالات خود را در مورد مواضع و سیاست­های ایشان مطرح کنند. متأسفانه تا کنون شاهد برگزاری چنین جلسه­­ای نبوده­ایم.

  2. رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران در کنار جلسات سالانه­ای که با گروه­های مختلف اجتماعی دارند، جلسات مستمِرّ سالانه نیز با منتقدان جدّیِ سیاست­های خود داشته باشند و با سعه صدر نقدهای آنها را بشنوند و پاسخگوی پرسش­هایشان باشند. خوب است احزاب و جبهه­های سیاسیِ منتقد و نخبگان غیر وابسته به احزاب خاصِ سیاسی هر یک در جلسات جداگانه­ای به بیان دیدگاه­هایشان بپردازند. همچنین، مناسب است دو نکته در مورد این­گونه جلسات رعایت شود: 1) تنظیم و اداره جلسه کاملاً در اختیار خود منتقدان باشد و نه نهادهای وابسته به رهبری، تا عملاً به جلساتی فرمایشی و گزینشی و کم خاصیت تبدیل نشود؛ 2) اینگونه جلسات به طور کامل و بدون هر گونه سانسوری از صدا و سیما و رسانه­های همگانی پخش و منتشر شود تا همه اقشار ملت در جریان طرح پرسش­ها و مطالباتشان و جواب­های رهبری نظام قرار گیرند.

 

به امید حق؛

که خاستگاه همه امیدهاست

 

... ادامه دارد


[ شنبه 95/11/16 ] [ 9:14 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]

در ایام دهه اول محرم دو سال پیش، گاهی دل نوشته­هایی را به قصد بهره بردن از انفاس قدسی جاری در زمان، از محرّم و امام حسین و عاشورا، می نوشتم و به ایمیل گروهیِ استادان دانشگاه قم ارسال می کردم. گفتم شاید برای درج در اینجا نیز بی­فایده نباشد. گفتنی است که استفاده از آیات کریمه قرآن در این نوشته ها بیشتر کاربرد تمثیلی دارد.

گفتار اول: امام حسین، گم شده انسان و انسانیت

باز این چه شورش است که در خلق عالماست

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتماست

محرم یک ماه دارد و یک خورشید؛ ماه آن، قمر بنی هاشم و خورشید آن، حسین است. خورشیدِ چهره حسین در ظهر عاشورا اززمین کربلا چنان بر آسمان می­تابدکه خورشیدِ آسمان از خجالت در محاقفرو می­رود. امیدواریم خورشیدعاشورا ما را نیز بسان ذره هایی کهاز او پرتو می گیرند آسمانی کند. ازخداوند می خواهیم که راه امام حسینو شیوه زندگی آن حضرت را که به دوراز هر گونه عافیت طلبی بود، نصیبانسان و انسانیت امروز کند؛ انسانو انسانیتی که به قول حکیم فرزانه، علامه محمد رضا حکیمی، «امروزه اوّلی درکوچه ها و دوّمی در کتابهاسرگردانند». البته به نظرمن، بسیاری از این انسانها وانسانیت ها از کوچه ها و کتابهاعبور کرده و به دانشگاهها و حوزهها رسیده اند و اکنون هر دوشاندنبال هم می گردند و سوگمندانه تاکنون همدیگر را نیافته­اند.

 

گفتار دوم: تکرار آیه های آفرینش

والشّمس و ضحیها و القَمَر اذا تلیها

خورشید و ماه کربلا، جاری در زمان اند برای اهل زمین؛ همچون مَه و مِهر در آسمان؛ 

این مَه و مِهر، تکرارِ ملکوتی این آیه های عظیم قرآن کریم اند: و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها

محرم که می شود، پرده از روی زمین بر می دارند تا آسمانیان نمایش دراماتیک آیه های خلقت انسان را به عیان نظاره گر باشند؛ تا ظهر عاشورا همة فرشتگان یکصدا تکرار ملال انگیز این پرسشند که: "أَتَجعلُ فیها مَن یُفسِد فیها و یَسفِکُ الدِّماء" و آنگاه که ماه و خورشیدِ کربلا، کشف تامّ محمدی و علوی خود را نمایان می سازند، همه یک صدا ندا می دهند که تبارک الله که فرمود: إنّی أعلم ما لا تعلمون

 

گفتار سوم: سجدة دوباره بر انسان و رمی دوباره ابلیس

و جعل القمر فیهنّ نورا و جعل الشمس سراجاً

روز عاشورا که شد، خداوند همة فرشتگان را ندا در داد که بر بام فلک جمع شوند تا با رؤیت ماه منیر کربلا و خورشید تابناک محرّم، بی هیچ گفتگو و پرسشی، بر آنان و بر انسانی که نشناختندش، سجده آرند. تفاوت این سجده با سجده بر آدم این بود که دیگر ابلیس در میان فرشتگان نبود؛ همه یکسر ملکوتیان و کرّوبیان بودند؛ ابلیس رانده شده بود و دیگر در آسمان جایی ندارد. ابلیس اکنون در زمین و در میان یزیدیان است، گاه به خیمه گاه آفتاب و مهتاب کربلا سَرَکی می کشد، می خواهد ماه را به سرقت برد؛ اما غافل از این که بدر منیر تاسوعا، تنها به دنبال خورشید عاشورا است: والشمس و ضحیها والقمر اذا تلیها. قمر بنی هاشم، همچون شهابی ثاقب ظاهر می شود تا مبادا صدای نعرة ابلیس، قلبهای کوچک فرزندان خورشید را بلرزاند. شهاب ثاقبِ نگاهِ علمدار، همة ابلیس و قبیلة او را به تاریکخانه سپاه تیره­بخت ابن زیاد و عمر سعد پرتاب می کند: وَ حِفظاً مِن کُلِّ شَیطانٍ مَارِدٍ... فَأَتبَعَهُ شَهَابٌ ثاقِبٌ

 

گفتار چهارم: خنده بر مرگ

خورشید و ماه کربلا عالَم­گیرند و اختصاص به شیعیان و مسلمانان ندارند. بسیاری از مسیحیان و متدینان به دیگر ادیان هم شیفتة روی خورشید و ماه کربلا هستند. مقایسة اندیشه های حسینی با آنچه که دیگر ادیان در مورد رهبران خود نقل کرده­اند به وضوح،برتریِ مکتب حسینی را به اثبات می رساند و بسیاری از انسان­ها را مجذوب مدار منظومة خورشید کربلا می کند. برخورد با مرگ یکی از این موارد است.

به گفته مسیحیان، حضرت عیسی مسیح در هنگام ظهر به صلیب کشیده شد، همان طور که امام حسین در ظهر عاشورا به شهادت رسید. به نوشته مهم ترین متون مسیحی، یعنی اناجیل، به هنگام ظهر، تاریکی همه جا را فرا گرفت و تا ساعت سه بعد از ظهر ادامه یافت. در این وقت، عیسی با صدای بلند فریاد زد: خدای من! خدای من! چرا مرا تنها گذارده ای؟ (انجیل مرقس، 15: 33-34؛ انجیل متی، 27: 45-46)

اما امام حسین، در شروع حرکتش به سوی کربلا، با علم به این که نهایت این سیر به شهادت خود و یارانش می انجامد، فرمود: مرگ برای ‏جوانمردان چنان زیباست که گردنبند، بر گردن دختری جوان. در ظهر عاشورا نیز هر چه امر بر خورشید کربلا سخت تر می شد تابناک تر می شد. (معانی الاخبار، 288؛ بحارالانوار، 44/297) حتی نقل شده است که امام حسین در هنگام شهادت، تبسّم بر چهره داشت و بر مرگ می خندید. (مقتل الحسین خوارزمی، 39) و جمله معروف الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلائک و تسلیماً لامرک، الهامبخش همه توحیدیان است.

 

گفتار پنجم: منظومه خورشید کربلا

منظومه کربلا زیباترین منظومه هستی است. منظومه کربلا، علاوه بر ماه و خورشید بی نظیرش، ستارگان بی بدیلی نیز در دل آسمان خود دارد. ستارگان این منظومه، هریک بی بدیل اند و با هیچ ستاره ای در کیهان و جهان و حتی با خودشان قابل قیاس نیستند؛ به قول فلاسفه، چون اعیان مجرد، یگانه­اند و هر یک برای خود، نوعی منحصر به فرد­اند. منظومه کربلا، هم طفل رضیع دارد و هم شیخ کبیر؛ هم سیاه و هم سفید؛ هم زن و هم مرد؛ و از همه مهم تر، هر یک ستاره ای هستند که خلقی را به راه بهشت و آسمان هدایت می کند: و بالنجم هم یهتدون.

با این منظومه، زمین با همه کوچکی اش چنان عظمت یافته که تمام آسمان به گِردش طواف می کند؛ گویی که امام علی خطاب به زمین کربلا فرموده است: اتزعم أنک جرم صغیر – و فیک انطوی العالم الاکبر. زیبایی منظومه خورشید کربلا به حدی بود که بانوی خِرَد، عقیله بنی هاشم، در وصف آن، با خط نور بر صحیفه عالَم نگاشت: ما رأیت الا جمیلا

گفتار ششم: ... و اتممناها بعشر

موسی به طور رفت تا با سیری یک ماهه، به دریافت وحی و عنوان کلیم اللهی مفتخر شود: "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة". یک ماه به پایان رسید ولی مأموریت به سرانجام نرسید، خداوند ده شب دیگر بر آن افزود: "و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة".

میقات امام حسین از همان جایی آغاز شد که میقات موسی به اتمام رسیده بود. در دهه اول ذی الحجه، حسین و یارانش در مهبط وحی اند که به او فرمان می رسد به سوی کربلا حرکت کند. درست در زمانی که حج گزاران در مکه بودند و آیه "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة" را در نمازشان زمزمه می کردند، حسین از بهر صفای دوست، مروه را، و از بهر وصال دوست، کعبه را پشت سر نهاد و راهی سرزمینی شد که قرارگاه خورشید بود: "والشمس تجری لمستقر لها" ، و این قرارگاه از ازل برای خورشید مهیّا و مقدّر شده بود: "ذلک تقدیر العزیز العلیم". در آغاز ماه محرم بود که حسین با منظومه بی نظیرش به قرار گاه خود رسیدند که ندا آمد: و اتممناها بعشر. پس از دهه اول ذی الحجه، دهه اول محرم، "لیال عشر" شد و پس از ترویه و عرفه، عاشورا و تاسوعا، "شفع" و "وتر" تاریخ ساز شدند. میقات موسی، میقات کلمه بود و کلام، و میقات حسین، میقات خون بود و قیام؛ موسی کلیم الله شد و حسین ثارالله.

... و اینچنین بود که عاشورا میقات همه آزادگان جهان شد.

 

گفتار هفتم: غروب عاشورا؛ غم انگیزترین غروب تاریخ

پیش از غروب آفتاب، وقتی به افق نگاه می کنی، خورشید یکی از زیباترین چهره های خود را به تو نشان می دهد، اما دیری نمی پاید که گاهِ خداحافظی فرا می رسد. خورشید با پنجه های طلایی اش از پشت افق به نشانه خداحافظی دست تکان می دهد و سپس غروب می کند. در این لحظه است که دلت می گیرد، اما نگاه که بر می گردانی، ماه را می بینی که از گوشه دیگر آسمان طلوع کرده است. با رؤیت ماه، دلت کمی آرام می شود. ماه نیز تا منازلی همراه تو می آید و سپس کالعرجون القدیم می شود و نورش را از تو دریغ می دارد. وقتی ماه نیز از تو چهره بر گرداند، تاریکی بر زمین و اهلش مستولی می شود، اما در همین هنگام، ستارگان آسمان، چشمک زنان بر افق چشمانت طلوع می کنند؛ باز آرام می شوی و شب برایت قابل تحمّل می شود.

... اما غروب عاشورا که می شود، غروب دیگری است؛ غروبی که هیچ گاه در عمرت ندیده ای؛ غروبی که در آن، ماه و خورشید و ستارگان همه یکجا غروب می کنند! در هیچ غروبی این اتفاق نمی افتد جز در غروب عاشورا. اینجاست که غم انگیز ترین غروب تاریخ رقم می خورد. شجره ملعونه بنی امیه، خوشحال از این غروب، می خواهد سایه شوم خود و تاریکخانه خویش را بر خیمه گاه خورشید مستولی سازد: "یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم" اما غافل از آن که از پسِ این غروب غم انگیز، طلوع دل انگیز دیگری در راه است: "والله متم نوره"، از پسِ این غروب، همه آن ستارگان با ماه و خورشیدشان، یکجا بر مَشرقِ دلهای عاشق طلوع می کنند؛ چرا که این وعده الهی است: ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین.

کافی است به آسمان دلمان نگاه کنیم؛ غبارها را بروییم، مِه ها را بشکنیم و ابرها را کناری زنیم تا شاهد زیباترین آسمان از منظومه اِشراق حسینی در مشرق دلهایمان باشیم.

 

گفتار هشتم: قرص ماه در میان آفتاب

... دلم می خواست مطلبی در باره علی اکبر بنویسم اما توفیق یار نشد. در اشعاری که روز عاشورا برخی هیأت­ها می خواندند یکی را بسیار زیبا دیدم که از شاعری به نام سید محمد آزدگان (واصل) است. ترجیح دادم به جای هر گونه مطلبی، دو بیت از شعر این شاعر را در رثای علی اکبر بیاورم.

این علىِّ اکبر است افتاده در دریاى خون

 یا که عکسِ ماهِ غرق خون در آب افتاده است؟

رو عُقابا[1] در حرم آهسته با لیلا بگو

قرص ماهت در میانِ آفتاب افتاده است‌   

 

گفتار نهم: التقای ماه و خورشید

نویسنده و ادیب توانا، سید مهدی شجاعی، در کتاب "سقای آب و ادب" می نویسد:

اکنون، اینجا ملتقای خورشید و ماه است.

نقطه ای که خورشید وماه به هم می رسند.

همان «آن»ی است که منظومه شمسی در هم می پیچد

از قواعد عادت و روال می گریزد و دست به دامان محال می آویزد

لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر

قرار و قاعده عالم به تلاقی خورشید وماه نبوده و نیست

آنچه پیش روست، خلاف قاعده عالم است اما خلاف قرار نیست

قرار عالم اکنون با تلاقی این دو نگاه ـ خورشید و ماه ـ به دست می آید...

 

گفتار دهم: از چشمه کوثر تا چشمه خورشید

وقتی کوثر به رسول داده شد: "انا اعطیناک الکوثر"،  شجره بنی امیه که در قرآن کریم، به شجره ملعونه نام بردار شده است "والشجرة المعلونة فی القرآن – اسراء، 60"، رو به خشکیدن نهاد. با این حال، یزید و دیگر باقیمانده های این شجره تمام تلاش خویش را به کار بردند تا چشمه کوثر را که از مهبط وحی به کربلا رسیده بود، بخشکانند و از جوشش و گسترش نور محمد بر جهان مانع شوند. اما غافل بودند از آیت دیگر حق که خطاب به رسول می گفت: "و لسوف یعطیک ربک فترضی". در عاشورا چشمه کوثر به چشمه خورشید رسید و از آن پس، نور محمد و علی و فاطمه همگی از چشمه خورشید بر آفاق و انفس عالَم و آدم می تابد و دلهای همه آزادگان جهان را از نور خود سرشار می سازد.

دلهایتان متصل به چشمه خورشید باد



[1]. عقاب، نام اسب علی اکبر بوده است که گویی از پیامبر به او رسیده بود.


[ پنج شنبه 95/7/15 ] [ 9:9 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]

ما را مدافعان حرم آفریده ­اند؟

در نیمسال گذشته دانشجویی داشتم که از نیمه ترم به کلاس آمد. من معمولا کسی را که بیش از اندازه قانونی غیبت داشته باشد از او می خواهم که حذف اضطراری کند. اما این دانشجوی محترم نامه رسمی از آموزش دانشگاه آورد که به او اجازه می داد از همان اواسط ترم به کلاس­ها بیاید. چون دانشگاه به طور رسمی از ما خواسته بود قبول کردیم و ایشان به کلاسها آمد. وقتی برگه امتحانی اش را تصحیح کردم دیدم در پایان برگه با خط درشت نوشته است:   ما را مدافعان حرم آفریده اند...

با وجود این که در تصحیح اوراق امتحانی بسیار با تساهل عمل کردم، نمره اش 9 (نُه) شد. حقیقتش چون پسر خیلی خوبی بود، نخواستم به خاطر یک نمره از درس بیاندازمش! در لیست رسمی نمرات، به او نمره 11 (یازده) دادم. بعداً به من ایمیل زد که استاد!  بنده بخاطرحضور در کنار برادرانمدافع حرمنتوانستم در ترم جدید که بهمن ماهبود انتخاب واحد کنم. آموزش هم به شرط این که معدل من بالای 16 شود به من اجازه داده است که از سال جدید (سال 95) در کلاسها حضور پیدا کنم. در پایان هم خواهش کرده بود که در مورد نمره ایشان لطف پدرانه­ای در حقش جاری کنم! بنده هم در جواب تقاضای این دانشجوی عزیزم نوشتم که «تصمیم شما در فعالیتهای خارج از دانشگاه که انجام داده اید قابل احترام است و امیدوارم مورد قبول حق تعالی باشد. اما نباید این مسائل را با مسائل آموزشی و دانشگاه پیوند زد. شما اگر تلاش می کردید می توانستید در همین مدتی که کلاس می آمدید چند مقاله ای که بنده به شما داده بودم بهتر بخوانید و نمره مورد نظر را بگیرید.»

بسیارند جوانان با اخلاص، مثل این دانشجوی عزیز من، که از جان خود می گذرند و به سوریه می روند تا با داعش بجنگند. تا کنون هم بسیاری از این جوانان مخلص در این راه به شهادت رسیده اند و خانواده های بسیاری داغدار داغ این عزیزان هستند. این که این سیاستهایی که ما در پیش گرفته ایم چقدر صحیح است و تا چه اندازه منافع ملی ما را تأمین می کند باید مسئولان عالیرتبه جمهوری اسلامی در قبال مردم و تاریخ پاسخگو باشند. اما چند روز پیش خبری همراه با عکس در خبرگزاری ها منتشر شد که برایم خیلی جالب بود. خبر این بود:  

شام الاسد، با اسبی به نام باب سودی از سوریه در مسابقات اسب سواری تهران مقام اول را کسب کرد!

اشکال ندارد، آقایان بگویند مسابقات اسب سواری بوده و از کشورهای مختلف هم شرکت کرده اند. ایشان هم از کشور دوست و برادر! سوریه! شرکت کرده است. اشکالی هم ندارد که هر کس خودش خواست داوطلبانه اعزام شود و برود با داعش بجنگد. اما به نظر می رسد که اگر قدری به فکر بیکاری خیل عظیم جوانان تحصیل کرده باشید بهتر است، بهتر نیست؟! تا کی می خواهیم از احساسات پاک مذهبی مردم و جوانانمان سوء استفاده کنیم؟ شما بگویید و مردم را توجیه کنید که کشور ما در خطر حمله داعش است، از این رو، بهتر است در سوریه یا عراق با آنها بجنگیم تا در مرزهایمان یا داخل کشورمان! اصلا اعزام نیرو و امکانات به دیگر کشورها را به رأی مردم بگذارید، چه اشکالی دارد. این همه که تنها به چند اصل خاص قانون اساسی تأکید می­کنید و در هر برنامه و گزینش و استخدام و شرکت در انتخابات و ... شرط لاینفک زندگی مردم قرار می دهید و التزام عملی به آن را از مردم می­خواهید، یک بار هم به اصلی که می گوید «در مسائل مهم می توانید رفراندم برگزار کنید»، عمل کنید.  اما نگویید که برای دفاع از حرم می رویم! کدام عقل و کدام شرع اجازه می دهد که برای یک آرامگاه، هر چند آرامگاه بزرگان دینی باشد، می توان جان شریف و شیرین انسانهایی را در خطر قرار داد که نص قرآن میگوید: من قتل نفسا بغیر نفس فکأنّما قتل الناس جمیعا (مائده، 32) جان هر انسانی به اندازه کل جهان انسانی می ارزد. لطفاً به صورت مستدل بفرمایید که با کدام استدلال فقهی می­فرمایید برای حفظ حرم باید این جان ها را فدا کنیم؟ ما نیز پیرو اهل بیتیم. ما هم پیرو حضرت سید الشهداء و حضرت زینب کبری و حضرت عباس علیهم السلام هستیم. اما حساب حب اهل بیت با عوام فریبی و سوء استفاده از احساسات پاک مردم، که گناهی نابخشودنی است، جداست. آیا واقعا «ما را مدافعان حرم آفریده­اند»؟ کدام آیه قرآن چنین چیزی می گوید؟

به نظر می رسد بهتر است مجلس روضه ای بگیریم و برای ... خودمان بگرییم.


[ دوشنبه 95/4/21 ] [ 10:56 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]
.: :.

درباره نویسنده


محمد کاظم شاکر
دارای دکتـرا از دانشـگاه تریبت مدرس در رشته علوم قـرآن و حـدیث؛ استـاد تمـام دانشـگاه علامه طباطبائی؛ سردبیـر مجـله عـلمی - پـژوهشی کتـاب قیـم دانشگاه یــزد

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 95452