سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

6) نتیجه 
با توجه به بحثهاى قبلى، به نکاتى چند دست مى‏یابیم:

نکته اول: 
در تعریف رشد بیان شد که لازمه رشد، انتخاب احسن است. قرآن کریم‏بر احسن بودن قول و فعل و اندیشه تاکید مى‏ورزد. خداوند که ولى مرشد است، بندگان‏را به نیکوترین وجه آفریده و به بهترین دین و حکم و شریعت و قول و عمل راهنمایى‏کرده است:

- «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم‏»[تین 4]; (انسان را در بهترین شکل آفریدیم). 
- «و من احسن من الله حکما»[مائده 50]; (و کدام حکم از حکم خدا بهتر است). 
- «الله نزل احسن الحدیث‏»[زمر 22]; (خدا بهترین سخن را نازل کرده است). 
- «نحن نقص علیک احسن القصص‏»[یوسف 3]; (ما بهترین داستانها را بر تومى‏خوانیم).

در مقابل، خداوند از بندگان خود مى‏خواهد که به لازمه رشد که انتخاب احسن است‏توجه کنند و قول و فعل و اندیشه خویش را بر این مبنا استوار سازند:

- «قل لعبادى یقولوا التى هى احسن‏» [اسراء 53]; (به بندگانم بگو: سخنى که بهتر است‏بگویند).
- «وجادلهم بالتى هى احسن‏» [نحل 125]; (و با آنان به گونه‏اى که بهتر است، جدال‏کن). 
- «ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن‏»[عنکبوت 46]; (با اهل کتاب تنها به‏گونه‏اى که بهتر است، جدال کنید). 
- «لیبلوکم ایکم احسن عملا»[ملک 2]; (تا بیازماید که کدامتان نیکوکارترید). 
- «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه‏» [زمر 18]; (بندگانى را که سخن رامى‏شنوند و از بهترش پیروى مى‏کنند، مژده ده).

نکته دوم: 
ورود هرکسى در هر کارى به بهترین صورت مستلزم این است که قبلا همه‏راههاى ممکن را سنجیده باشد و این نیازمند دو امر مهم است; یکى از آن دو مربوط به‏افراد است و دیگرى مربوط به حکومت و نهادهاى حکومتى و اجتماعى است.

آنچه مربوط به افراد است این است که اولا، به همه جوانب و عواقب و نتایج کارتوجه کنند. ثانیا، با مشاوره از دیدگاههاى دیگران بهره برند و آنچه مربوط به جامعه وحکومت است این است که اولا، در هر زمینه‏اى اطلاعات کافى در اختیار افراد جامعه‏قرار دهند. به طور مثال باید در زمینه هریک از رشته‏هاى تحصیلى دانشگاهى اطلاعات‏کافى در اختیار دانش آموزان و اولیاء آنها قرار داد تا بتوان انتظار داشت که آنان بهترین‏رشته مناسب با وضعیت‏خود را انتخاب کنند. ثانیا، حکومت و نهادهاى وابسته به آن‏باید فضایى را ایجاد کنند که در هر زمینه‏اى، همه دیدگاهها مطرح شود. باید صاحبان‏اندیشه بى هیچ دغدغه‏اى و براحتى بتوانند حاصل اندیشه خود را به جامعه عرضه کنند.اگر به عده‏اى فرصت اظهارنظر داده نشود یا امکانات لازم براى عرضه دیدگاههایشان دراختیارشان قرار نگیرد یا به گونه‏اى عمل شود که به جهت ملاحظاتى از اظهار نظرخوددارى کنند و یا احساس کنند که تصمیم گیرندگان به اظهار نظر دیگران کارى ندارند، چگونه مى‏توان انتظار داشت که قانون گذاران و مدیران و مجریان هریک در حوزه‏فعالیت‏خود به بهترین شکل عمل کنند.

البته ممکن است جامعه و حکومت در ایجاد چنین فضایى دچار آسیب‏هایى شود.اما نباید از این آسیب هاى جزئى بیم داشت و امر مهم ترى را از دست داد. پذیرش‏بسیارى از امور ارزشى مستلزم پذیرش برخى آسیب هاى فردى یا اجتماعى است; اماباید آنها را با همه لوازمشان پذیرفت. به طور مثال ،مشورت یکى از امور ارزشى است که‏در دین بر آن تاکید شده است. اما گاهى با کسى مشورت مى‏کنیم و نظر او را بر نظر خودترجیح مى‏دهیم. ولى بعدا مى‏فهمیم که اگر به نظر خودمان عمل مى‏کردیم نتیجه بهترى‏مى‏گرفتیم. روشن است که این امر نمى‏تواند مجوزى باشد تا ما از آن پس مشورت را به‏کنارى گذاریم و استبداد راى را سرلوحه کار خود قرار دهیم. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در جنگ احد باافرادى مشورت کردند و نهایتا به نظر آنها عمل کردند و نتیجه آن شد که مسلمانان درجنگ شکست‏خوردند. با وجود این بعد از جنگ احد آیاتى از قرآن کریم نازل شد وخداوند پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را به مشورت با مردم مامور کرد: «فاعف عنهم واستغفرلهم وشاورهم فى‏الامر» [آل عمران 159]; (از آنان درگذر و برایشان آمرزش خواه و با آنان درکارها مشورت کن).

بنابراین نباید نتیجه سوءبرخى مشورت‏ها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد;زیرا مشورت علیرغم برخى آسیب‏هاى احتمالى، یک ارزش است.

نکته سوم: 
رشد در عموم انسانها با ابتلاء حاصل مى‏شود. بنابراین باید افراد را درهرزمینه‏اى تمرین داد. رشد سیاسى افراد منوط به تمرین دادن آنها در امور سیاسى‏است. باید به آنها فرصت اظهار نظر داد و نیز باید نظرهایشان را عالمانه و حکیمانه نقد واصلاح کرد تا روز به روز بر اتقان اندیشه و عملشان افزوده شود. اگر مى‏خواهیم‏فرزندانمان اجتماعى باشند، باید با نظارتى خردمندانه از ابتدا به تدریج‏به آنها فرصت‏دهیم تا در اجتماع و نهادهاى اجتماعى حضور یابند و به دلخواه وانتخاب خود، با افرادارتباط برقرار کنند. اجتماعى شدن امرى نیست که در یک روزحاصل شود.

نکته چهارم:
اطاعت و تبعیت، رفیق راه رشد هستند. اگر راهى را از نظر عقل یا شرع‏یا عرف‏عقلا، راه رشد تشخیص دادیم، به گام نهادن در آن مجازیم و گرنه، وظیفه دیگرى‏داریم. اگر راه غى است‏باید مخالفت کنیم و اگر تردید داریم، باید تحقیق کنیم. (9) 
در روایات فراوانى از رسول گرامى اسلام و ائمه اطهارعلیهم السلام بر این امر تاکید شده است. به‏عنوان نمونه، امام صادق علیه السلام فرمود: «انما الامور ثلاثة: امر بین رشده فیتبع، و امر بین غیه‏فیجتنب و امر مشکل یرد علمه الى الله و الى رسوله‏»[23];(کارها سه نوع‏اند: یکى آنکه‏مایه رشد بودنش روشن است، پس در خور پیروى است و دیگر آنکه گمراه‏کنندگى‏اش‏آشکار است، پس باید از آن دورى کرد و دیگر آنکه تشخیص آن دشوار است و بایددرباره آن از [کتاب] خدا یا [سنت] پیامبرش راهنمایى گرفت).

نکته پنجم:
یکى از ثمرات رشد، ثبات امر است. وقتى تصمیم گیرندگان همه راههاى‏ممکن را ملاحظه نکرده و صلاح و فساد هریک را با موازین صحیح نسنجیده باشند، هرروز نظرى را برمى‏گزینند و با این کار امور مهم را دچار نوسان و تشتت مى‏کنند. اما وقتى‏در آغاز به همه راهها توجه داشته باشند، در نهایت نظرى را برمى‏گزینند که کمتر دچارتغییر و نوسان مى‏شود.در پایان، این مقال را با کلامى از رسول رشد و کمال، حضرت محمد مصطفى‏صلى الله علیه وآله وسلم‏بسان ختامى مسک خاتمه مى‏دهیم. 
آورده‏اند که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در نمازش این دعا را مى‏خواند: «اللهم انى اسالک‏الثبات فى الامر و العزیمة على الرشد»[24] (خدایا از تو ثبات در کار و عزم بر رشدمى‏خواهم).


منابع 
1) احمدبن فارس، معجم‏مقاییس اللغة، بیروت، الدارالاسلامیه، 1410 ه . ق، ج 2، ص 398. 
2) ر. ک، همان، ج 4، ص 399 و احمدبن محمدفیومى، المصباح‏المنیر، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1405 ه ق. ص 457. 
3) مجمع‏اللغة العربیه، معجم الفاظ القرآن الکریم. تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، 1363 ه ش. ج‏1، ص 482. 
4) على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جدید، 1373 ه. ش. ج‏7 ، ص 10642. 
5) همان، ص 10649. 
6) خلیل‏بن احمد فراهیدى، ترتیب کتاب العین، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه.ق. ج‏1، ص 680 و نیز ر.ک. اسماعیل‏بن حماد جوهرى الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ سوم، 1404، ه . ق. ج 4، ص 1482 ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ اول، 1408 ه . ق. ج 5، ص 221 
7) محمدبن حسن حرعاملى، وسایل الشیعه، ج 14، ص 213. 
8) ر.ک. احمدبن یوسف حلبى (ت 756 ق)، الدرالمصون فى علوم الکتاب المکنون، دمشق، دارالقلم، 1411 ه. ق. ج‏7، ص 525، محى‏الدین درویش، اعراب القرآن الکریم و بیانه، دمشق، دارابن کثیر، 1408 ه. ق. ج 5، ص 631 و ج 5، ص 631. 
9) میرزا حسین نورى; مستدرک الوسائل، چ 2، بیروت، مؤسسة آل البیت لاحیاءالتراث، 1408ق، ج 11، ص 306. 
10) ر.ک. امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 392. 
11) نهج‏البلاغه، خطبه 94. 
12) ر. ک. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 22، ص 616، ج 36،ص 100، ج 102، ص‏132. 
13) نهج‏البلاغه، قصارالحکم 421. 
14) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 1، ص 118. 
15) همان، ج 1، ص 96. 
16) همان، ج 78، ص 7. 
17) محمدبن حسن حرعاملى، پیشین، ج 8، ص 426. 
18) امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 392. 
19) محمدبن حسن حر عاملى، پیشین، ج 11،ص 199. 
20) نهج‏البلاغه، خطبه 147. 
21) همان، قصارالحکم 161. 
22) محمدباقر مجلسى; پیشین، ج 17، ص 371. 
23) همان، ج 2، ص 221 و 258، ج 72، ص 206، ج 77، ص 127 و 131 و 181 ج 78، ص 47 و ج 104، ص 262. 
24) نسائى، سنن، کتاب السهو، حدیث 1287 و ر.ک: سنن ترمذى، کتاب الدعوات، حدیث‏3329.

پى‏نوشتها: 
1) در مورد نقش نحوى «رشدا» اختلاف نظر وجود دارد. برخى آن را مفعول دوم براى فعل «ان‏تعلمن‏» دانسته‏اند و برخى آن را مفعول‏له براى فعل «اتبعک‏» گرفته‏اند و نیز برخى آن را تمییز دانسته‏اند[8].البته هیچ کدام از این نظرها به اصل استدلال ما خدشه‏اى وارد نمى‏کند. 
2) مردان بر زنان سلطه دارند. 
3) ماده 43 قانون مدنى چنین است: «نکاح دختر باکره اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدرى اوست و هرگاه پدر یا جد پدرى بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند، اجازه او ساقط و در این صورت دختر مى‏تواند با معرفى کامل مردى که مى‏خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهرى که بین آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنى خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت‏به ثبت ازدواج اقدام نماید» [اصلاحى 14/8/70]. 
4) هر چه را عقل بدان حکم دهد، شرع بدان حکم خواهد داد. 
5) و یتیمان را تا وقتى به [سن] زناشویى برسند، بیازمایید. 
6) على علیه السلام فرمود: «من شاور الرجال شارکها فى عقولها» [21]: (هر که با اشخاص مشورت کند، با آنان در خردهایشان شریک شود). 
7) خداوند به جان آدمى بدیهایش و راه پرهیز از آنها را الهام کرد. 
8) و ما به او راههاى خوب و بد را نشان دادیم. 
9) گاهى ممکن است، تشخیص فردى با مصالح اجتماعى معارضت داشته باشد. در این صورت بدیهى است، راه رشد آن است که به اقتضاى مصالح اجتماعى عمل شود.


[ جمعه 92/11/25 ] [ 8:51 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]

چکیده : 
قرآن نوشتارى را که در پیش روى دارید تفسیرى است از مبانى رشد و احکام‏و مسائل آن که بیشتر با تکیه بر آیات قرآن کریم و در برخى موارد بااستشهاد به روایات فراهم آمده است. 
نویسنده معتقد است که جامع‏نگرى، انتخاب احسن و خردورزى ازلوازم رشد فردى و اجتماعى است. در این مقاله رابطه بین «اطاعت‏»،«ولایت‏» و «رشد» به این صورت ترسیم شده که این سه بسان هرمى هستندکه رشد در راس آن و اطاعت و ولایت در قاعده آن است. بنابراین ولى غیررشید، ولایتش ساقط است و اطاعت از اوامر غیر رشید هیچ وجه شرعى وعقلى ندارد. نویسنده ملاکهاى رشد را شرع، عقل و رویه عقلا معرفى کرده‏است. وى بر آن است که استفاده از روش آزمایش و خطا براى رسیدن به‏رشد، امرى لازم است. نیز تاکید کرده است که پذیرش لوازم رشد، با پذیرش‏برخى آسیب‏هاى فردى و اجتماعى همراه است. 
بنابراین نباید به خاطر برخى آسیب‏ها، راه رشد و لوازم آن را سد کرد ورهروان را به درجازدن و گرد خود چرخیدن و بى‏راهه رفتن واداشت.

1) مقدمه 
در بسیارى از واژه‏ها و مفردات قرآن کریم مفاهیمى فراهم آمده که ویژه کاربردهاى‏خاص وحیانى است. از این رو براى دستیابى به مراد خداوند، علاوه بر توجه به معناى‏وضعى و کاربردى الفاظ در کلام عرب، باید به ادبیات خاص قرآنى نیز توجه کرد. توجه‏به مصادیق و نیز سیاق آیات، مى‏تواند دریچه‏اى براى راهیابى به فرهنگ و ادبیات قرآن‏کریم باشد. 
در این نوشتار برآنیم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشید در فرهنگ دینى وقرآنى بیان کنیم. در آغاز، معناى لغوى رشد در زبان عربى و فارسى و تفاوت مصداق‏رشید را در کاربردهاى این دو زبان حکایت‏خواهیم کرد. آن گاه با استناد به آیات قرآن ،تعریفى از رشد ارایه خواهیم داد. سپس به لوازم، احکام و مسائل مربوط به رشدخواهیم پرداخت.

2) معناى لغوى رشد 
ابن فارس (ت 395 ق) مى‏نویسد: «سه حرف «ر ش د» بر راستى راه دلالت دارد وبه مقاصد راهها، «مراشد» گفته مى‏شود» [1]. این واژه در مقابل واژه غى است و غى دراصل به معناى فرو رفتن در جهل است‏»[2]. 
برخى از معاجم باتوجه به معناى وضعى و کاربردى رشد، آن را اینگونه تعریف‏کرده‏اند: رشد عبارت است از رسیدن به حقیقت امر. رشید نیز به کسى گفته مى‏شود که‏تدابیر او در بسترى استوار به غایت و کمال مطلوب رسد[3]. 
در زبان فارسى رشد کردن به معنى نمو کردن است[4] و رشید به معناى شجاع و دلیراست. نیز در فارسى رشید را به معنى خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند:فلان کس جوانى است زیبا و رشید. در عربى به جاى آن «رشیق‏» گویند و مصدر آن نیزرشاقت است[5]. خلیل مى‏نویسد: «پسر یا دخترى را که از نظر اندام متعادل باشد، رشیق‏گویند»[6] . 
در متون اسلامى نیز رشد به معناى جسمانى به کار نرفته است، لذا در توصیف‏برخى از افرادى که به رشد نرسیده‏اند، گفته شده است: «... کبیرة غیر رشیدة‏» [7].

3) معانى رشد در ادبیات قرآنى 
آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناى رشد جسمانى نیست. واژه رشد در فرهنگ‏قرآنى از واژه‏هاى حوزه عقل و فکر انسان است. رشد، کمال عقل است; از این رو نمى‏توان کسى را که عاقل است، رشید نامید.

با نظر در آیات قرآن کریم مى‏توان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است;جامع‏نگرى، انتخاب احسن، خردورزى و اقامه برهان. با این بیان، رشید کسى را گویندکه اولا عقلى جامع‏نگر داشته باشد، ثانیا از میان راههاى مختلف، قادر به انتخاب احسن‏باشد، ثالثا انتخابش مبتنى بر حجت و برهان باشد. اکنون به بیان مستندات قرآنى هریک‏از این سه عنصر مى‏پردازیم.

1-3) جامع‏نگرى 
از آیات سوره کهف در داستان خضر و موسى‏علیهما السلام فهمیده مى‏شود که لازمه رشد درهر امرى، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است. خداوند در آیه 65 سوره کهف‏مى‏فرماید: «ما به خضر دانشى خاص آموختیم‏». در آیه بعد این دانش ملازم یا زمینه‏سازرشد معرفى شده است، (1) آنجا که موسى‏علیه السلام به خضرعلیه السلام مى‏گوید: «هل اتبعک على ان‏تعلمن مما علمت رشدا»; (آیا تو را پیروى کنم بر اینکه مرا از آنچه به تو آموخته‏اندبیاموزى تا به رشد راه یابم) و از آیه 68 همین سوره فهمیده مى‏شود که یکى از لوازم‏رشد، «احاطه خبرى‏» به موضوعاتى است که مورد تصمیم‏گیرى است. خضرعلیه السلام دراستدلال بر این که چرا موسى‏علیه السلام نمى‏تواند در همراهى با او شکیبا باشد مى‏گوید: «کیف‏تصبر على مالم تحط به خبرا»[کهف‏68]; (چگونه بر آنچه کاملا آگاه نیستى، شکیبایى‏کنى).

دایره اطلاعات خضرعلیه السلام فراتر از اطلاعات موسى‏علیه السلام بود، لذا او از امورى آگاه بودکه موسى‏علیه السلام آگاهى نداشت و همین باعث‏شده بود، که خضرعلیه السلام در هر مورد عملى‏رشیدانه انجام دهد; اما موسى‏علیه السلام که از آن اطلاعات بى‏بهره بود، آن عمل را ناپسند وقبیح بداند. به طور مثال وقتى خضرعلیه السلام کشتى را سوراخ کرد، موسى‏علیه السلام آن را با این‏عبارت تقبیح کرد: «لقد جئت‏شیئا امرا»[کهف‏71]; (براستى کارى ناپسند انجام دادى). 
بنابراین روشن شد که وقتى انسان از همه جوانب کارى که «مى‏خواهد انجام دهد،اطلاع نداشته باشد، ممکن است کارى صحیح را قبیح و یا کار قبیحى را نیکو بشمرد.پس اولین رکن رشد یافتگى، داشتن تصور صحیح از جوانب و عواقب امور است. تاکیدقرآن و سنت‏بر تدبر و عاقبت اندیشى در امور نیز به همین رو است. گاهى انتخاب راه‏ورود در امرى، مستلزم دیدن راههاى خروجى است. در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده‏است: «نزد هر کارى درنگ کن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسى; پیش از آنکه‏بدان دست‏بیازى و پشیمان شوى‏»[9].

2-3) انتخاب احسن 
خداوند در آیه ششم سوره نساء پس از آنکه همگان را از سپردن اموال به دست‏سفیهان باز داشته است، مى‏فرماید: «وابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم‏رشدا فادفعوا الیهم اموالهم‏» (و یتیمان را تا وقتى که به [سن] نکاح مى‏رسند، بیازمایید!اگر آنان را رشید یافتید، مالهایشان را به آنان برگردانید).

طبق ظاهر این آیه، تاز مانى که یتیم به رشد نرسیده، نمى‏توان اموالش را در اختیارش‏گذاشت تا در آن تصرف کند. اما براى رسیدن به جواب این سؤال که چه وقت مى‏توان‏گفت: او به رشد رسیده است و مى‏تواند در اموالش تصرف کند، کافى است‏به وظیفه‏ولى یا قیم نظرى بیاندازیم که اموال یتیم به او سپرده شده است. او موظف است درتداول مال یتیم، بهترین شیوه ممکن را برگزیند تا منافع او را به نحو احسن تامین کند.خداوند مى‏فرماید: «ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن‏»[انعام 152]; (به مال یتیم‏نزدیک مشوید، جز به گونه‏اى که بهتر باشد). پس مى‏توان از این دو آیه چنین نتیجه‏گرفت که وقتى یتیم خود بتواند مال خود را از میان راههاى مختلف در راه صحیح‏تر بکاربندد، به رشد رسیده است. بنابراین «انتخاب احسن‏» رکن دیگر رشد است که در همه‏امور، چه در حوزه اندیشه و یا در حوزه گفتار و رفتار باید ملاک عمل باشد.

3-3) خردورزى و اقامه برهان 
چنانچه کسانى در راه صحیح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسیده شود که چرا در این‏راه گام برمى‏دارید، جوابى قانع کننده ارائه ندهند، اینگونه افراد را نمى‏توان رشید نامید.بنابراین داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است. به تعبیر قرآن ، کسانى که به اقوال‏مختلف گوش فرا مى‏دهند و از بهترین آنها پیروى مى‏کنند، اولواالالباب هستند; پس‏انتخاب رشیدانه آن است که به عقلى خالص، جامع‏نگر و پخته (لب) متکى باشد.

در قرآن آمده است که، وقتى جوانان رشیدى به نام اصحاب کهف از حسن انتخاب‏پروردگار خود به قاطعیت‏سخن گفتند که: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه‏الها»[کهف 14]; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است ما جز او خدایى رانمى‏خوانیم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اینگونه بیان‏کردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا یاتون علیهم بسلطان بین‏»[کهف 15]; (اینان‏قوم ما هستند. خدایانى جز خداى یگانه را برگزیدند; در حالى که دلیلى روشن بر آن‏ندارند).

«سلطان بین‏» دلیلى است که بتواند بر ادعاهاى مخالف آن غلبه و برترى پیدا کند. پس‏باید بر انتخاب گزینه‏ها در هر زمینه‏اى که باشد حجت داشته باشیم. اگر خضر علیه السلام راهى‏را انتخاب کرد که موسى‏علیه السلام در نظر اول آن را تقبیح نمود، در نهایت‏با بیان دلیل محکم وخلل ناپذیر خود، موسى علیه السلام را قانع کرد. بنابراین رشید کسى است که بتواند:

اولا، راههاى مختلف را در نظر بگیرد و جوانب و عواقب هرکارى را ببیند; 
ثانیا، راه بهتر را برگزیند; 
ثالثا، آن راه صحیح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند; لذا نمى‏توان اندیشه وعملى را پیش خود برتر دانست و با تحکم بر دیگران تحمیل کرد که چه بسا برتر بودن آن‏خیالى بیش نباشد; چنانکه خداى متعال درباره گروهى مى‏فرماید: «یحسبون انهم‏یحسنون صنعا»[کهف 104] (مى‏پندارند که کارى نیک مى‏کنند) و یا در جایى دیگرمى‏فرماید: «افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا» [فاطر 8];(پس آیا آنکه کار بدش آراسته‏شده و آن را نیک مى‏بیند).

4) ابراهیم علیه السلام، اسوه رشد 
یکى از نمونه‏هاى بارز رشد، حضرت ابراهیم‏علیه السلام است که خداوند او را به عنوان‏اسوه معرفى کرده است[ممتحنه 4] . خداوند درباره او مى‏فرماید: «و لقد آتینا ابراهیم‏رشده من قبل‏»[انبیاء 51] ; (و ما پیش از این ابراهیم را رشد دادیم).

نمونه‏اى از موارد رشد ابراهیم علیه السلام، جدال احسن او با کفار و مشرکان است. اویکایک خدایان دروغین چون ستاره و ماه و خورشید را که قومش مى‏پرستیدند، مطرح‏مى‏کند و با حجت و برهان رد مى‏کند: «تلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه‏»[انعام 83] ;(آن حجت ماست که به ابراهیم دادیم تا بر قومش اقامه کند) و در نهایت، با قاطعیت‏اعتقاد احسن را اینگونه بیان مى‏کند که: «انى وجهت وجهى للذى فطرالسموات والارض‏حنیفا و ما انا من‏المشرکین‏» [انعام 79]; (من رویم را حق‏گرایانه به سوى کسى گردانیدم که‏آسمانها و زمین را آفرید و من از شرک آورندگان نیستم).

5) احکام و مسائل رشد 
با غور و وارسى در آیات کریمه قرآن و نظر به ارتباطهاى موجود بین رشد وموضوعات دیگر، مى‏توان احکام و مسائلى را از قرآن کریم استنباط کرد که در اینجا به‏برخى از آنها مى‏پردازیم.

1-5) ارتباط رشد با اطاعت و ولایت 
از آیات قرآن کریم به خوبى استفاده مى‏شود که فقط امر رشید مورد اطاعت قرارمى‏گیرد. ولایت تنها براى کسى محقق است که رشید باشد. به عبارتى مى‏توان گفت که‏رشد در راس هرم اطاعت و ولایت قرار دارد.

در سوره هود مى‏خوانیم: «ولقد ارسلنا موسى بآیاتنا و سلطان مبین الى فرعون و ملائه‏فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید»[هود 97 و 98]; (و ما موسى را با آیات خود وحجتى روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستادیم. اما فرمان فرعون را پیروى‏کردند و حال آنکه فرمان فرعون رشد یافته نبود).

ملاحظه مى‏کنیم که خداوند پیروى قوم فرعون از دستورهاى او را تخطئه مى‏کند، به‏این جهت که امر فرعون رشید نبوده است. بنابراین از امرى مى‏توان تبعیت کرد که برمبناى رشد باشد و این مطلب در جمیع مراتب اطاعت و لایت‏حاکم است. در اسلام‏اطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما این امر منوط به آن است که آنهافرزند را به راه رشد دعوت کنند، ولى اگر راهى را نشان دهند که به طور مسلم خلاف راه‏خداست، نباید اطاعت کرد. خداوند با همه تاکیدهایى که بر احترام و احسان به پدر ومادر دارد، در اینگونه موارد صریحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهى مى‏کند. در سوره‏لقمان مى‏فرماید: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما»[آیه 15];(و اگر کوشند که آنچه را بدان آگاه نیستى، شریک من قرار دهى، از آنان اطاعت مکن).

اطاعت زن از شوهر نیز در فقه اسلامى در همین چارچوب پذیرفتنى است. یعنى اگرطبق آیه «الرجال قوامون على‏النساء (2) » [نساء 34]، مدیریت‏خانواده را بر عهده مرد گذاشته‏است،اطاعت زن از او در مواردى است که دستورهاى او بر خلاف رشد نباشد.


اطاعت دختران از پدر و جد پدرى در ازدواج نیز در همین چارچوب قابل توجیه‏است; با این توضیح که دختران معمولا کمتر از پسران در اجتماع حضور دارند; درنتیجه، بسیارى از دسیسه‏ها را تجربه نمى‏کنند; لذا ممکن است‏با کم توجهى به جوانب‏امر خطیر ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شیاد گرفتار آیند; به همین جهت استفاده ازتجربه و خیرخواهى پدر و جد پدرى در این مورد در راستاى رشد است; اما اگر پدر یاجد پدرى بخواهد بدون دلیل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز دارند،دادگاه صالح این حق را از آنها سلب خواهد کرد و به دختر اجازه ازدواج بدون اذن آنها راخواهد داد (3) و این امر در فتاوى فقهاى ما نیز آمده است[10].

2-5) ملاکهاى رشد 
رشد داراى ملاکهایى است که مى‏توان هر امرى را با آن سنجید. به نظر نگارنده‏ملاکهاى عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سیره عقلاء. در اینجا هریک را به اختصارتوضیح مى‏دهیم.

الف) شرع: بى شک آیینى که از جانب خدا نازل شده، عین رشد است و مخالفت‏باآن نشانه سفاهت. خداى تعالى فرمود: «من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه‏نفسه‏»[بقره‏130]; (هیچکس از آیین ابراهیم روى نگرداند، مگر آنکه نابخرد باشد).

قرآن ، سنت رسول الله‏صلى الله علیه وآله وسلم، گفتار و رفتار معصومان‏علیهم السلام همگى ملاک رشدمحسوب مى‏شوند و این نکته در آیات و روایات مورد تاکید است. موارد ذیل از آن‏جمله است: 
- «انا سمعنا قرآنا عجبا یهدى الى الرشد» [جن 2]; (ما قرآنى شگفت را گوش دادیم که‏به رشد راه مى‏نماید). 
- على‏علیه السلام درباره رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: «سیرته القصد و سنته الرشد»[11]; (سیره‏او میانه روى و سنت او رشد است). 
- در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «کلامکم نور و امرکم رشد» [12]; (سخن‏شما نور و فرمان شما رشد است).

بنابراین امرى که به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نیز خواهد بود; به طورمثال، پدر یا مادر نمى‏تواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد یا در زمانى که دفاع ازکیان اسلام و کشور واجب است، او را از آن باز دارد.

ب) عقل: یکى دیگر از معیارهاى اصلى رشد عقل است. مراد از عقل در اینجا آن‏است که به عنوان یکى از منابع فقه به شمار مى‏آید. همان که گفته شده است: «کلما حکم‏به العقل حکم به الشرع‏» (4) . از این عقل به قوه تشخیص حسن و قبح تعبیر مى‏شود. در متون‏روایى بر این ملاک نیز تاکید شده است: 
- على علیه السلام مى‏فرماید: «کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک‏» [13];(خردمندى تو همین بس که برایت راه سرگردانى را از رشد باز شناساند). 
- در احادیث معصومان‏علیهم السلام آمده است: «اصاب العاقل بالرشد» [14]; (خردمند بارشد یافتن به راه درست مى‏رود) . «استرشدوا العقل ترشدوا»[15]; (از خرد رشدبخواهید، تا رشد یابید). «لا تسترشد الى الحزم بغیر دلیل العقل‏»[16]; (بدون راهنمایى‏خرد به دور اندیشى رهنمون نمى‏شوى).

بنابراین اگر کسى بر خلاف عقل حکم کند، امر او رشید نیست و در نتیجه مطاع نیزنخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر یا مادر فرزند خود را به کارى امر کند که آن کار،تکلیف فوق طاقت‏به شمار مى‏آید، امر آنها غیر رشید است.

ج) سیره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعى مطرح است که نه شرع درباره آن‏دستور خاصى دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلى است. در اینگونه امور، رشد درعدم مخالفت‏با روش عقلاست. بدیهى است که روش عقلا نباید با شرع مخالف باشد.به نظر ما روایاتى که مشورت با عقلا را از مصادیق رشد دانسته، بر پیروى از روش عرفى‏و عقلایى تاکید مى ورزد; مانند موارد ذیل:

- «مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن و توفیق من الله، فاذا اشار علیک الناصح العاقل‏فایاک‏والخلاف فان فى ذلک العطب‏»[17]; (مشورت با عاقل خیرخواه، رشد و برکت‏وتوفیقى از جانب خداست. پس اگر او به تو راهى را نشان داد، از مخالفت‏با آن برحذرباش، زیراکه هلاکت در پى دارد). 
از ظاهر این روایات استفاده مى‏شود که مراد از عقل در اینجا، عقل کلامى و فلسفى‏نیست. 
حضرت امام خمینى(ره) در موضوع اذن پدر یا جد پدرى براى ازدواج دختر باکره‏مى‏فرماید: «چنانچه پدر یا جد پدرى دختر را از ازدواج با کسى که از نظر شرع و عرف‏کفو اوست، باز دارند، کسب اجازه آنها لزومى ندارد»[18].

ملاحظه مى‏کنیم که در این جا تشخیص کفو بودن به عرف واگذار شده است. خلاصه‏آنکه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را میزان‏سنجش قرار دهد و خودخواهى و استبداد راى را کنار بگذارد، قطعا در راه رشد حرکت‏خواهد کرد. 
على‏علیه السلام در وصیت‏به محمدبن حنفیه فرمود: «من لم یعط نفسه شهوتها اصاب‏رشده‏»[19]; (هر که خواهش نفس را برنیاورد، به رشدش خواهد رسید) و در حدیثى‏آمده است: «الرشد فى خلاف الشهوة‏»[20]; (رشد در مخالفت‏با خواهش نفس است).

3-5) ارتباط رشد با آزمایش و خطا 
همه انسانها مانند حضرت خضر علیه السلام یا پیامبران و اولیاء نیستند که به شیوه علم‏لدنى‏به‏رشد و کمال برسند، بلکه نوع افراد انسانى باید با ورود تدریجى در امور، قدرت وتوانایى تشخیص خوب از بد و احسن از غیر احسن را بدست آورند.

خداوند درباره یتیم به ما دستور مى‏دهد که آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمایش قراردهید: «و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح (5) »[نساء 6]. ابتلاى یتیم به این معناست که به‏تدریج‏به او امکانات و اختیار معاملات کوچک داده شود و خطاهاى او اصلاح شود تاآنکه بعد از بلوغ، به حدى برسد که خود صلاح و فساد خویش را به نحو احسن تشخیص‏دهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نکند. این امر به یتیم و معاملات و عملیات مالى‏و اقتصادى اختصاص ندارد و مهمترین راه رسیدن به رشد در همه زمینه‏ها ابتلا وآزمایش و اصلاح خطاهاست. اگر مى‏خواهیم جوانانى رشید در صحنه‏هاى مختلف‏سیاسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشیم، باید به فرزندانمان در کودکى و نوجوانى به‏فراخور سن و دیگر تواناییها و استعدادهایشان، اختیارات و مسؤولیتهایى بدهیم و آنها راآزاد بگذاریم تا خود انتخاب کنند. البته نباید فراموش کرد که والدین و مربیان در فرآیندآزمایش و خطا و اصلاح خطاهاى رفتار و عمل آنها داراى نقش ممتازى هستند.

4-5) نقش مشورت در رشد 
همان‏طور که گفتیم اولین رکن رشد، جامع‏نگرى است. مشورت در این زمینه‏مى‏تواند یاور انسان باشد. محدودیتهاى فکرى در هر انسانى، مانع از آن مى‏شود که‏بتواند همه جوانب امور را به روشنى بنگرد; لذا استفاده از عقول دیگران باعث مى‏شودکه زوایاى تاریک امور روشن شود (6) و آنگاه با روشن شدن همه جوانب مى‏توان به‏انتخاب احسن دست زد. همان طور که قبلا گذشت مشورت با خردمندان خیرخواه مایه‏رشد است.

نتیجه آنکه، جامعه‏اى که فرهنگ استبداد راى بر افراد آن حاکم باشد، خصوصا اگراین‏امر در بخشهاى مختلف مدیریتى از مدیریت‏خانواده تا مدیریتهاى کلان باشد، رشدیافتگى آن را چندان نمى‏توان امید داشت.

5-5) نقش آموزش خوبیها و بدیها در فرآیند رشد
گرچه در تعلیم و تربیت‏باید اصل را بر آموزش خوبیها گذاشت، اما در بسیارى ازموارد لازم است کج راهه‏ها نیز شناسانده شود تا راه رشد از راه غى به خوبى تفکیک‏شود. خداوند مى‏فرماید: [شمس 8] و نیز مى‏فرماید: «و هدیناه‏النجدین‏» (8) [بلد10]. على‏علیه السلام مى‏فرماید: «اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى‏ترکه‏»[22]; (بدانید تا رشد نیافته را نشناسید، رشد را نخواهید شناخت).

لازم است‏بر این نکته تاکید کنیم که گاهى ممکن است آموزش بدیها و معرفى بدان،بدآموزى داشته باشد، ولى ایجاد زمینه‏هاى رشد و انتخاب احسن، اقتضاى معرفى وآموزش این امور را نیز دارد. به طور مثال، اگر فرزند خردسال یا نوجوان در محیطى قراردارد که افرادى در آن محیط، سخنان ناشایست‏بر زبان جارى مى‏کنند یا اعمال ناپسندى‏را انجام مى‏دهند، باید براى جلوگیرى از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را به‏او معرفى کرد و علت قبح و ناپسندى آنها را تبیین نمود. اگر چنین کنیم، احتمال آلودگى اوبسیار کم خواهد بود. حتى در مواردى فرد آموزش دیده، با گفتار و رفتار بد مخالفت‏کرده، بدکردار را به گفتار و رفتار نیک رهنمون مى‏کند. اما چنانچه چنین آموزشى به‏فرزندمان ندهیم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشایست، حالت انفعالى به خود خواهدگرفت. در این صورت، دور کردن او از آن رفتارهاى بد، بسیار مشکل خواهد بود.


[ جمعه 92/11/25 ] [ 8:48 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]
          

.: :.

درباره نویسنده


محمد کاظم شاکر
دارای دکتـرا از دانشـگاه تریبت مدرس در رشته علوم قـرآن و حـدیث؛ استـاد تمـام دانشـگاه علامه طباطبائی؛ سردبیـر مجـله عـلمی - پـژوهشی کتـاب قیـم دانشگاه یــزد

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 95210