| ||
6) نتیجه نکته اول: - «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم»[تین 4]; (انسان را در بهترین شکل آفریدیم). در مقابل، خداوند از بندگان خود مىخواهد که به لازمه رشد که انتخاب احسن استتوجه کنند و قول و فعل و اندیشه خویش را بر این مبنا استوار سازند: - «قل لعبادى یقولوا التى هى احسن» [اسراء 53]; (به بندگانم بگو: سخنى که بهتر استبگویند). نکته دوم: آنچه مربوط به افراد است این است که اولا، به همه جوانب و عواقب و نتایج کارتوجه کنند. ثانیا، با مشاوره از دیدگاههاى دیگران بهره برند و آنچه مربوط به جامعه وحکومت است این است که اولا، در هر زمینهاى اطلاعات کافى در اختیار افراد جامعهقرار دهند. به طور مثال باید در زمینه هریک از رشتههاى تحصیلى دانشگاهى اطلاعاتکافى در اختیار دانش آموزان و اولیاء آنها قرار داد تا بتوان انتظار داشت که آنان بهترینرشته مناسب با وضعیتخود را انتخاب کنند. ثانیا، حکومت و نهادهاى وابسته به آنباید فضایى را ایجاد کنند که در هر زمینهاى، همه دیدگاهها مطرح شود. باید صاحباناندیشه بى هیچ دغدغهاى و براحتى بتوانند حاصل اندیشه خود را به جامعه عرضه کنند.اگر به عدهاى فرصت اظهارنظر داده نشود یا امکانات لازم براى عرضه دیدگاههایشان دراختیارشان قرار نگیرد یا به گونهاى عمل شود که به جهت ملاحظاتى از اظهار نظرخوددارى کنند و یا احساس کنند که تصمیم گیرندگان به اظهار نظر دیگران کارى ندارند، چگونه مىتوان انتظار داشت که قانون گذاران و مدیران و مجریان هریک در حوزهفعالیتخود به بهترین شکل عمل کنند. البته ممکن است جامعه و حکومت در ایجاد چنین فضایى دچار آسیبهایى شود.اما نباید از این آسیب هاى جزئى بیم داشت و امر مهم ترى را از دست داد. پذیرشبسیارى از امور ارزشى مستلزم پذیرش برخى آسیب هاى فردى یا اجتماعى است; اماباید آنها را با همه لوازمشان پذیرفت. به طور مثال ،مشورت یکى از امور ارزشى است کهدر دین بر آن تاکید شده است. اما گاهى با کسى مشورت مىکنیم و نظر او را بر نظر خودترجیح مىدهیم. ولى بعدا مىفهمیم که اگر به نظر خودمان عمل مىکردیم نتیجه بهترىمىگرفتیم. روشن است که این امر نمىتواند مجوزى باشد تا ما از آن پس مشورت را بهکنارى گذاریم و استبداد راى را سرلوحه کار خود قرار دهیم. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در جنگ احد باافرادى مشورت کردند و نهایتا به نظر آنها عمل کردند و نتیجه آن شد که مسلمانان درجنگ شکستخوردند. با وجود این بعد از جنگ احد آیاتى از قرآن کریم نازل شد وخداوند پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را به مشورت با مردم مامور کرد: «فاعف عنهم واستغفرلهم وشاورهم فىالامر» [آل عمران 159]; (از آنان درگذر و برایشان آمرزش خواه و با آنان درکارها مشورت کن). بنابراین نباید نتیجه سوءبرخى مشورتها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد;زیرا مشورت علیرغم برخى آسیبهاى احتمالى، یک ارزش است. نکته سوم: نکته چهارم: نکته پنجم: منابع پىنوشتها: [ جمعه 92/11/25 ] [ 8:51 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
چکیده : 1) مقدمه 2) معناى لغوى رشد 3) معانى رشد در ادبیات قرآنى با نظر در آیات قرآن کریم مىتوان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است;جامعنگرى، انتخاب احسن، خردورزى و اقامه برهان. با این بیان، رشید کسى را گویندکه اولا عقلى جامعنگر داشته باشد، ثانیا از میان راههاى مختلف، قادر به انتخاب احسنباشد، ثالثا انتخابش مبتنى بر حجت و برهان باشد. اکنون به بیان مستندات قرآنى هریکاز این سه عنصر مىپردازیم. 1-3) جامعنگرى دایره اطلاعات خضرعلیه السلام فراتر از اطلاعات موسىعلیه السلام بود، لذا او از امورى آگاه بودکه موسىعلیه السلام آگاهى نداشت و همین باعثشده بود، که خضرعلیه السلام در هر مورد عملىرشیدانه انجام دهد; اما موسىعلیه السلام که از آن اطلاعات بىبهره بود، آن عمل را ناپسند وقبیح بداند. به طور مثال وقتى خضرعلیه السلام کشتى را سوراخ کرد، موسىعلیه السلام آن را با اینعبارت تقبیح کرد: «لقد جئتشیئا امرا»[کهف71]; (براستى کارى ناپسند انجام دادى). 2-3) انتخاب احسن طبق ظاهر این آیه، تاز مانى که یتیم به رشد نرسیده، نمىتوان اموالش را در اختیارشگذاشت تا در آن تصرف کند. اما براى رسیدن به جواب این سؤال که چه وقت مىتوانگفت: او به رشد رسیده است و مىتواند در اموالش تصرف کند، کافى استبه وظیفهولى یا قیم نظرى بیاندازیم که اموال یتیم به او سپرده شده است. او موظف است درتداول مال یتیم، بهترین شیوه ممکن را برگزیند تا منافع او را به نحو احسن تامین کند.خداوند مىفرماید: «ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتى هى احسن»[انعام 152]; (به مال یتیمنزدیک مشوید، جز به گونهاى که بهتر باشد). پس مىتوان از این دو آیه چنین نتیجهگرفت که وقتى یتیم خود بتواند مال خود را از میان راههاى مختلف در راه صحیحتر بکاربندد، به رشد رسیده است. بنابراین «انتخاب احسن» رکن دیگر رشد است که در همهامور، چه در حوزه اندیشه و یا در حوزه گفتار و رفتار باید ملاک عمل باشد. 3-3) خردورزى و اقامه برهان در قرآن آمده است که، وقتى جوانان رشیدى به نام اصحاب کهف از حسن انتخابپروردگار خود به قاطعیتسخن گفتند که: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونهالها»[کهف 14]; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است ما جز او خدایى رانمىخوانیم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اینگونه بیانکردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا یاتون علیهم بسلطان بین»[کهف 15]; (اینانقوم ما هستند. خدایانى جز خداى یگانه را برگزیدند; در حالى که دلیلى روشن بر آنندارند). «سلطان بین» دلیلى است که بتواند بر ادعاهاى مخالف آن غلبه و برترى پیدا کند. پسباید بر انتخاب گزینهها در هر زمینهاى که باشد حجت داشته باشیم. اگر خضر علیه السلام راهىرا انتخاب کرد که موسىعلیه السلام در نظر اول آن را تقبیح نمود، در نهایتبا بیان دلیل محکم وخلل ناپذیر خود، موسى علیه السلام را قانع کرد. بنابراین رشید کسى است که بتواند: اولا، راههاى مختلف را در نظر بگیرد و جوانب و عواقب هرکارى را ببیند; 4) ابراهیم علیه السلام، اسوه رشد نمونهاى از موارد رشد ابراهیم علیه السلام، جدال احسن او با کفار و مشرکان است. اویکایک خدایان دروغین چون ستاره و ماه و خورشید را که قومش مىپرستیدند، مطرحمىکند و با حجت و برهان رد مىکند: «تلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه»[انعام 83] ;(آن حجت ماست که به ابراهیم دادیم تا بر قومش اقامه کند) و در نهایت، با قاطعیتاعتقاد احسن را اینگونه بیان مىکند که: «انى وجهت وجهى للذى فطرالسموات والارضحنیفا و ما انا منالمشرکین» [انعام 79]; (من رویم را حقگرایانه به سوى کسى گردانیدم کهآسمانها و زمین را آفرید و من از شرک آورندگان نیستم). 5) احکام و مسائل رشد 1-5) ارتباط رشد با اطاعت و ولایت در سوره هود مىخوانیم: «ولقد ارسلنا موسى بآیاتنا و سلطان مبین الى فرعون و ملائهفاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید»[هود 97 و 98]; (و ما موسى را با آیات خود وحجتى روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستادیم. اما فرمان فرعون را پیروىکردند و حال آنکه فرمان فرعون رشد یافته نبود). ملاحظه مىکنیم که خداوند پیروى قوم فرعون از دستورهاى او را تخطئه مىکند، بهاین جهت که امر فرعون رشید نبوده است. بنابراین از امرى مىتوان تبعیت کرد که برمبناى رشد باشد و این مطلب در جمیع مراتب اطاعت و لایتحاکم است. در اسلاماطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما این امر منوط به آن است که آنهافرزند را به راه رشد دعوت کنند، ولى اگر راهى را نشان دهند که به طور مسلم خلاف راهخداست، نباید اطاعت کرد. خداوند با همه تاکیدهایى که بر احترام و احسان به پدر ومادر دارد، در اینگونه موارد صریحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهى مىکند. در سورهلقمان مىفرماید: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما»[آیه 15];(و اگر کوشند که آنچه را بدان آگاه نیستى، شریک من قرار دهى، از آنان اطاعت مکن). اطاعت زن از شوهر نیز در فقه اسلامى در همین چارچوب پذیرفتنى است. یعنى اگرطبق آیه «الرجال قوامون علىالنساء (2) » [نساء 34]، مدیریتخانواده را بر عهده مرد گذاشتهاست،اطاعت زن از او در مواردى است که دستورهاى او بر خلاف رشد نباشد.
2-5) ملاکهاى رشد الف) شرع: بى شک آیینى که از جانب خدا نازل شده، عین رشد است و مخالفتباآن نشانه سفاهت. خداى تعالى فرمود: «من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفهنفسه»[بقره130]; (هیچکس از آیین ابراهیم روى نگرداند، مگر آنکه نابخرد باشد). قرآن ، سنت رسول اللهصلى الله علیه وآله وسلم، گفتار و رفتار معصومانعلیهم السلام همگى ملاک رشدمحسوب مىشوند و این نکته در آیات و روایات مورد تاکید است. موارد ذیل از آنجمله است: بنابراین امرى که به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نیز خواهد بود; به طورمثال، پدر یا مادر نمىتواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد یا در زمانى که دفاع ازکیان اسلام و کشور واجب است، او را از آن باز دارد. ب) عقل: یکى دیگر از معیارهاى اصلى رشد عقل است. مراد از عقل در اینجا آناست که به عنوان یکى از منابع فقه به شمار مىآید. همان که گفته شده است: «کلما حکمبه العقل حکم به الشرع» (4) . از این عقل به قوه تشخیص حسن و قبح تعبیر مىشود. در متونروایى بر این ملاک نیز تاکید شده است: بنابراین اگر کسى بر خلاف عقل حکم کند، امر او رشید نیست و در نتیجه مطاع نیزنخواهد بود. به طور مثال، اگر پدر یا مادر فرزند خود را به کارى امر کند که آن کار،تکلیف فوق طاقتبه شمار مىآید، امر آنها غیر رشید است. ج) سیره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعى مطرح است که نه شرع درباره آندستور خاصى دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلى است. در اینگونه امور، رشد درعدم مخالفتبا روش عقلاست. بدیهى است که روش عقلا نباید با شرع مخالف باشد.به نظر ما روایاتى که مشورت با عقلا را از مصادیق رشد دانسته، بر پیروى از روش عرفىو عقلایى تاکید مى ورزد; مانند موارد ذیل: - «مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن و توفیق من الله، فاذا اشار علیک الناصح العاقلفایاکوالخلاف فان فى ذلک العطب»[17]; (مشورت با عاقل خیرخواه، رشد و برکتوتوفیقى از جانب خداست. پس اگر او به تو راهى را نشان داد، از مخالفتبا آن برحذرباش، زیراکه هلاکت در پى دارد). ملاحظه مىکنیم که در این جا تشخیص کفو بودن به عرف واگذار شده است. خلاصهآنکه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را میزانسنجش قرار دهد و خودخواهى و استبداد راى را کنار بگذارد، قطعا در راه رشد حرکتخواهد کرد. 3-5) ارتباط رشد با آزمایش و خطا خداوند درباره یتیم به ما دستور مىدهد که آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمایش قراردهید: «و ابتلوا الیتامى حتى اذا بلغوا النکاح (5) »[نساء 6]. ابتلاى یتیم به این معناست که بهتدریجبه او امکانات و اختیار معاملات کوچک داده شود و خطاهاى او اصلاح شود تاآنکه بعد از بلوغ، به حدى برسد که خود صلاح و فساد خویش را به نحو احسن تشخیصدهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نکند. این امر به یتیم و معاملات و عملیات مالىو اقتصادى اختصاص ندارد و مهمترین راه رسیدن به رشد در همه زمینهها ابتلا وآزمایش و اصلاح خطاهاست. اگر مىخواهیم جوانانى رشید در صحنههاى مختلفسیاسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشیم، باید به فرزندانمان در کودکى و نوجوانى بهفراخور سن و دیگر تواناییها و استعدادهایشان، اختیارات و مسؤولیتهایى بدهیم و آنها راآزاد بگذاریم تا خود انتخاب کنند. البته نباید فراموش کرد که والدین و مربیان در فرآیندآزمایش و خطا و اصلاح خطاهاى رفتار و عمل آنها داراى نقش ممتازى هستند. 4-5) نقش مشورت در رشد نتیجه آنکه، جامعهاى که فرهنگ استبداد راى بر افراد آن حاکم باشد، خصوصا اگراینامر در بخشهاى مختلف مدیریتى از مدیریتخانواده تا مدیریتهاى کلان باشد، رشدیافتگى آن را چندان نمىتوان امید داشت. 5-5) نقش آموزش خوبیها و بدیها در فرآیند رشد لازم استبر این نکته تاکید کنیم که گاهى ممکن است آموزش بدیها و معرفى بدان،بدآموزى داشته باشد، ولى ایجاد زمینههاى رشد و انتخاب احسن، اقتضاى معرفى وآموزش این امور را نیز دارد. به طور مثال، اگر فرزند خردسال یا نوجوان در محیطى قراردارد که افرادى در آن محیط، سخنان ناشایستبر زبان جارى مىکنند یا اعمال ناپسندىرا انجام مىدهند، باید براى جلوگیرى از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را بهاو معرفى کرد و علت قبح و ناپسندى آنها را تبیین نمود. اگر چنین کنیم، احتمال آلودگى اوبسیار کم خواهد بود. حتى در مواردى فرد آموزش دیده، با گفتار و رفتار بد مخالفتکرده، بدکردار را به گفتار و رفتار نیک رهنمون مىکند. اما چنانچه چنین آموزشى بهفرزندمان ندهیم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشایست، حالت انفعالى به خود خواهدگرفت. در این صورت، دور کردن او از آن رفتارهاى بد، بسیار مشکل خواهد بود. [ جمعه 92/11/25 ] [ 8:48 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
|
||