سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

در ایام دهه اول محرم دو سال پیش، گاهی دل نوشته­هایی را به قصد بهره بردن از انفاس قدسی جاری در زمان، از محرّم و امام حسین و عاشورا، می نوشتم و به ایمیل گروهیِ استادان دانشگاه قم ارسال می کردم. گفتم شاید برای درج در اینجا نیز بی­فایده نباشد. گفتنی است که استفاده از آیات کریمه قرآن در این نوشته ها بیشتر کاربرد تمثیلی دارد.

گفتار اول: امام حسین، گم شده انسان و انسانیت

باز این چه شورش است که در خلق عالماست

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتماست

محرم یک ماه دارد و یک خورشید؛ ماه آن، قمر بنی هاشم و خورشید آن، حسین است. خورشیدِ چهره حسین در ظهر عاشورا اززمین کربلا چنان بر آسمان می­تابدکه خورشیدِ آسمان از خجالت در محاقفرو می­رود. امیدواریم خورشیدعاشورا ما را نیز بسان ذره هایی کهاز او پرتو می گیرند آسمانی کند. ازخداوند می خواهیم که راه امام حسینو شیوه زندگی آن حضرت را که به دوراز هر گونه عافیت طلبی بود، نصیبانسان و انسانیت امروز کند؛ انسانو انسانیتی که به قول حکیم فرزانه، علامه محمد رضا حکیمی، «امروزه اوّلی درکوچه ها و دوّمی در کتابهاسرگردانند». البته به نظرمن، بسیاری از این انسانها وانسانیت ها از کوچه ها و کتابهاعبور کرده و به دانشگاهها و حوزهها رسیده اند و اکنون هر دوشاندنبال هم می گردند و سوگمندانه تاکنون همدیگر را نیافته­اند.

 

گفتار دوم: تکرار آیه های آفرینش

والشّمس و ضحیها و القَمَر اذا تلیها

خورشید و ماه کربلا، جاری در زمان اند برای اهل زمین؛ همچون مَه و مِهر در آسمان؛ 

این مَه و مِهر، تکرارِ ملکوتی این آیه های عظیم قرآن کریم اند: و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها

محرم که می شود، پرده از روی زمین بر می دارند تا آسمانیان نمایش دراماتیک آیه های خلقت انسان را به عیان نظاره گر باشند؛ تا ظهر عاشورا همة فرشتگان یکصدا تکرار ملال انگیز این پرسشند که: "أَتَجعلُ فیها مَن یُفسِد فیها و یَسفِکُ الدِّماء" و آنگاه که ماه و خورشیدِ کربلا، کشف تامّ محمدی و علوی خود را نمایان می سازند، همه یک صدا ندا می دهند که تبارک الله که فرمود: إنّی أعلم ما لا تعلمون

 

گفتار سوم: سجدة دوباره بر انسان و رمی دوباره ابلیس

و جعل القمر فیهنّ نورا و جعل الشمس سراجاً

روز عاشورا که شد، خداوند همة فرشتگان را ندا در داد که بر بام فلک جمع شوند تا با رؤیت ماه منیر کربلا و خورشید تابناک محرّم، بی هیچ گفتگو و پرسشی، بر آنان و بر انسانی که نشناختندش، سجده آرند. تفاوت این سجده با سجده بر آدم این بود که دیگر ابلیس در میان فرشتگان نبود؛ همه یکسر ملکوتیان و کرّوبیان بودند؛ ابلیس رانده شده بود و دیگر در آسمان جایی ندارد. ابلیس اکنون در زمین و در میان یزیدیان است، گاه به خیمه گاه آفتاب و مهتاب کربلا سَرَکی می کشد، می خواهد ماه را به سرقت برد؛ اما غافل از این که بدر منیر تاسوعا، تنها به دنبال خورشید عاشورا است: والشمس و ضحیها والقمر اذا تلیها. قمر بنی هاشم، همچون شهابی ثاقب ظاهر می شود تا مبادا صدای نعرة ابلیس، قلبهای کوچک فرزندان خورشید را بلرزاند. شهاب ثاقبِ نگاهِ علمدار، همة ابلیس و قبیلة او را به تاریکخانه سپاه تیره­بخت ابن زیاد و عمر سعد پرتاب می کند: وَ حِفظاً مِن کُلِّ شَیطانٍ مَارِدٍ... فَأَتبَعَهُ شَهَابٌ ثاقِبٌ

 

گفتار چهارم: خنده بر مرگ

خورشید و ماه کربلا عالَم­گیرند و اختصاص به شیعیان و مسلمانان ندارند. بسیاری از مسیحیان و متدینان به دیگر ادیان هم شیفتة روی خورشید و ماه کربلا هستند. مقایسة اندیشه های حسینی با آنچه که دیگر ادیان در مورد رهبران خود نقل کرده­اند به وضوح،برتریِ مکتب حسینی را به اثبات می رساند و بسیاری از انسان­ها را مجذوب مدار منظومة خورشید کربلا می کند. برخورد با مرگ یکی از این موارد است.

به گفته مسیحیان، حضرت عیسی مسیح در هنگام ظهر به صلیب کشیده شد، همان طور که امام حسین در ظهر عاشورا به شهادت رسید. به نوشته مهم ترین متون مسیحی، یعنی اناجیل، به هنگام ظهر، تاریکی همه جا را فرا گرفت و تا ساعت سه بعد از ظهر ادامه یافت. در این وقت، عیسی با صدای بلند فریاد زد: خدای من! خدای من! چرا مرا تنها گذارده ای؟ (انجیل مرقس، 15: 33-34؛ انجیل متی، 27: 45-46)

اما امام حسین، در شروع حرکتش به سوی کربلا، با علم به این که نهایت این سیر به شهادت خود و یارانش می انجامد، فرمود: مرگ برای ‏جوانمردان چنان زیباست که گردنبند، بر گردن دختری جوان. در ظهر عاشورا نیز هر چه امر بر خورشید کربلا سخت تر می شد تابناک تر می شد. (معانی الاخبار، 288؛ بحارالانوار، 44/297) حتی نقل شده است که امام حسین در هنگام شهادت، تبسّم بر چهره داشت و بر مرگ می خندید. (مقتل الحسین خوارزمی، 39) و جمله معروف الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلائک و تسلیماً لامرک، الهامبخش همه توحیدیان است.

 

گفتار پنجم: منظومه خورشید کربلا

منظومه کربلا زیباترین منظومه هستی است. منظومه کربلا، علاوه بر ماه و خورشید بی نظیرش، ستارگان بی بدیلی نیز در دل آسمان خود دارد. ستارگان این منظومه، هریک بی بدیل اند و با هیچ ستاره ای در کیهان و جهان و حتی با خودشان قابل قیاس نیستند؛ به قول فلاسفه، چون اعیان مجرد، یگانه­اند و هر یک برای خود، نوعی منحصر به فرد­اند. منظومه کربلا، هم طفل رضیع دارد و هم شیخ کبیر؛ هم سیاه و هم سفید؛ هم زن و هم مرد؛ و از همه مهم تر، هر یک ستاره ای هستند که خلقی را به راه بهشت و آسمان هدایت می کند: و بالنجم هم یهتدون.

با این منظومه، زمین با همه کوچکی اش چنان عظمت یافته که تمام آسمان به گِردش طواف می کند؛ گویی که امام علی خطاب به زمین کربلا فرموده است: اتزعم أنک جرم صغیر – و فیک انطوی العالم الاکبر. زیبایی منظومه خورشید کربلا به حدی بود که بانوی خِرَد، عقیله بنی هاشم، در وصف آن، با خط نور بر صحیفه عالَم نگاشت: ما رأیت الا جمیلا

گفتار ششم: ... و اتممناها بعشر

موسی به طور رفت تا با سیری یک ماهه، به دریافت وحی و عنوان کلیم اللهی مفتخر شود: "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة". یک ماه به پایان رسید ولی مأموریت به سرانجام نرسید، خداوند ده شب دیگر بر آن افزود: "و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة".

میقات امام حسین از همان جایی آغاز شد که میقات موسی به اتمام رسیده بود. در دهه اول ذی الحجه، حسین و یارانش در مهبط وحی اند که به او فرمان می رسد به سوی کربلا حرکت کند. درست در زمانی که حج گزاران در مکه بودند و آیه "و واعدنا موسی ثلاثین لیلة" را در نمازشان زمزمه می کردند، حسین از بهر صفای دوست، مروه را، و از بهر وصال دوست، کعبه را پشت سر نهاد و راهی سرزمینی شد که قرارگاه خورشید بود: "والشمس تجری لمستقر لها" ، و این قرارگاه از ازل برای خورشید مهیّا و مقدّر شده بود: "ذلک تقدیر العزیز العلیم". در آغاز ماه محرم بود که حسین با منظومه بی نظیرش به قرار گاه خود رسیدند که ندا آمد: و اتممناها بعشر. پس از دهه اول ذی الحجه، دهه اول محرم، "لیال عشر" شد و پس از ترویه و عرفه، عاشورا و تاسوعا، "شفع" و "وتر" تاریخ ساز شدند. میقات موسی، میقات کلمه بود و کلام، و میقات حسین، میقات خون بود و قیام؛ موسی کلیم الله شد و حسین ثارالله.

... و اینچنین بود که عاشورا میقات همه آزادگان جهان شد.

 

گفتار هفتم: غروب عاشورا؛ غم انگیزترین غروب تاریخ

پیش از غروب آفتاب، وقتی به افق نگاه می کنی، خورشید یکی از زیباترین چهره های خود را به تو نشان می دهد، اما دیری نمی پاید که گاهِ خداحافظی فرا می رسد. خورشید با پنجه های طلایی اش از پشت افق به نشانه خداحافظی دست تکان می دهد و سپس غروب می کند. در این لحظه است که دلت می گیرد، اما نگاه که بر می گردانی، ماه را می بینی که از گوشه دیگر آسمان طلوع کرده است. با رؤیت ماه، دلت کمی آرام می شود. ماه نیز تا منازلی همراه تو می آید و سپس کالعرجون القدیم می شود و نورش را از تو دریغ می دارد. وقتی ماه نیز از تو چهره بر گرداند، تاریکی بر زمین و اهلش مستولی می شود، اما در همین هنگام، ستارگان آسمان، چشمک زنان بر افق چشمانت طلوع می کنند؛ باز آرام می شوی و شب برایت قابل تحمّل می شود.

... اما غروب عاشورا که می شود، غروب دیگری است؛ غروبی که هیچ گاه در عمرت ندیده ای؛ غروبی که در آن، ماه و خورشید و ستارگان همه یکجا غروب می کنند! در هیچ غروبی این اتفاق نمی افتد جز در غروب عاشورا. اینجاست که غم انگیز ترین غروب تاریخ رقم می خورد. شجره ملعونه بنی امیه، خوشحال از این غروب، می خواهد سایه شوم خود و تاریکخانه خویش را بر خیمه گاه خورشید مستولی سازد: "یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم" اما غافل از آن که از پسِ این غروب غم انگیز، طلوع دل انگیز دیگری در راه است: "والله متم نوره"، از پسِ این غروب، همه آن ستارگان با ماه و خورشیدشان، یکجا بر مَشرقِ دلهای عاشق طلوع می کنند؛ چرا که این وعده الهی است: ان للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین.

کافی است به آسمان دلمان نگاه کنیم؛ غبارها را بروییم، مِه ها را بشکنیم و ابرها را کناری زنیم تا شاهد زیباترین آسمان از منظومه اِشراق حسینی در مشرق دلهایمان باشیم.

 

گفتار هشتم: قرص ماه در میان آفتاب

... دلم می خواست مطلبی در باره علی اکبر بنویسم اما توفیق یار نشد. در اشعاری که روز عاشورا برخی هیأت­ها می خواندند یکی را بسیار زیبا دیدم که از شاعری به نام سید محمد آزدگان (واصل) است. ترجیح دادم به جای هر گونه مطلبی، دو بیت از شعر این شاعر را در رثای علی اکبر بیاورم.

این علىِّ اکبر است افتاده در دریاى خون

 یا که عکسِ ماهِ غرق خون در آب افتاده است؟

رو عُقابا[1] در حرم آهسته با لیلا بگو

قرص ماهت در میانِ آفتاب افتاده است‌   

 

گفتار نهم: التقای ماه و خورشید

نویسنده و ادیب توانا، سید مهدی شجاعی، در کتاب "سقای آب و ادب" می نویسد:

اکنون، اینجا ملتقای خورشید و ماه است.

نقطه ای که خورشید وماه به هم می رسند.

همان «آن»ی است که منظومه شمسی در هم می پیچد

از قواعد عادت و روال می گریزد و دست به دامان محال می آویزد

لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر

قرار و قاعده عالم به تلاقی خورشید وماه نبوده و نیست

آنچه پیش روست، خلاف قاعده عالم است اما خلاف قرار نیست

قرار عالم اکنون با تلاقی این دو نگاه ـ خورشید و ماه ـ به دست می آید...

 

گفتار دهم: از چشمه کوثر تا چشمه خورشید

وقتی کوثر به رسول داده شد: "انا اعطیناک الکوثر"،  شجره بنی امیه که در قرآن کریم، به شجره ملعونه نام بردار شده است "والشجرة المعلونة فی القرآن – اسراء، 60"، رو به خشکیدن نهاد. با این حال، یزید و دیگر باقیمانده های این شجره تمام تلاش خویش را به کار بردند تا چشمه کوثر را که از مهبط وحی به کربلا رسیده بود، بخشکانند و از جوشش و گسترش نور محمد بر جهان مانع شوند. اما غافل بودند از آیت دیگر حق که خطاب به رسول می گفت: "و لسوف یعطیک ربک فترضی". در عاشورا چشمه کوثر به چشمه خورشید رسید و از آن پس، نور محمد و علی و فاطمه همگی از چشمه خورشید بر آفاق و انفس عالَم و آدم می تابد و دلهای همه آزادگان جهان را از نور خود سرشار می سازد.

دلهایتان متصل به چشمه خورشید باد



[1]. عقاب، نام اسب علی اکبر بوده است که گویی از پیامبر به او رسیده بود.


[ پنج شنبه 95/7/15 ] [ 9:9 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]
.: :.

درباره نویسنده


محمد کاظم شاکر
دارای دکتـرا از دانشـگاه تریبت مدرس در رشته علوم قـرآن و حـدیث؛ استـاد تمـام دانشـگاه علامه طباطبائی؛ سردبیـر مجـله عـلمی - پـژوهشی کتـاب قیـم دانشگاه یــزد

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 95398