| ||
نقد قدرت (3) محمدکاظم شاکر استاد دانشگاه علامه طباطبائی 14 بهمن 1395
قسمت سوم: لزوم «پاسخگو» بودن نهاد قدرت در برابر رسانهها، احزاب و نخبگان در دو بخش نخست از مجموعه «نقد قدرت»، گفتیم که انباشت قدرت در یک فرد، در معرض آسیبهای بسیار جدی است که در نهایت ممکن است به خودکامگی و استبدادی بینجامد که «آیین» و «اندیشه» را یکجا در کام خود فروبَرَد. از این رو، «مهار قدرت» را مستلزم «آزادی نقد قدرت» و آن نیز مستلزم دو امر مهم دیگر دانستیم. آن دو عبارت بودند از:
این دو ضلع مهمِ «جامعه مدنی» تنها با ضلع سوم تکمیل میشود و به مثلثی میانجامد که قادر است بر قدرت مهار زند و مُلک و ملت را از خطر خودکامگی و استبداد برَهاند. ضلع سوم عبارت است از: «لزوم پاسخگو بودن نهاد قدرت» در برابر پرسشهای برخاسته از مطالبات اجتماعی و انعکاسیافته در رسانههای جمعی. مرور بر حوادثِ منجر به پیروزی انقلاب در سال 1357 بخوبی نشان میدهد که مهمترین دغدغه مردم ایران و رهبریِ انقلاب، همین امور سه گانه در ارتباط با نهاد قدرت بوده است. مصاحبههای رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران با رسانههای خارجی در پیش از پیروزی انقلاب، تصویر بسیار دلپذیری را از رابطه مردم با نظام قدرت ترسیم کرده بود. سخنان امام خمینی (ره) در آن روزها نوید شکلگیری نهاد قدرتی میداد که مردم مالکِ ششدانگ آن باشند و نه اجاره نشینش؛ بنا بر تفسیر امام (ره) در آن روزها، مردم بر نهاد قدرت سلطه کامل داشتند و حاکمیت و رهبری تابع اراده مردم به شمار میآمد و نه آن که، قدرت بر مردم و نهادهای مردمی مسلط باشد و همه چیز را برای خود و اندیشههای خود بخواهد و دیگران را تا آنجایی تحمّل کند که در چهاردیواری سیاستهای خودش جایگاهی داشته باشند. سخنان زیر بخشی از اظهارات رهبر فقید جمهوری اسلامی در نوفل لو شاتو فرانسه، در پاسخ به خبرنگاران رسانههای جمعی جهان است: «آزادی و دموکراسی به تمام معنا در حکومت اسلامی است، شخص اوّل حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور». «باید اختیارات دست مردم باشد. این یک مسئله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدّرات هرکسی باید دست خودش باشد». «این حکومت در همه مراتب خود متکی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود». «عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است. برخلاف نظام سلطنتی، مقامات مادامالعمر نیست، طول مسئولیت هر یک از مقامات محدود و موقت است. یعنی مقامات ادواری است، هر چند سال عوض میشود». «در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند و او هم حاضر میشود». «ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکالهایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند.» اما با کمال تأسف، بعد از انقلاب، گروهی تلاش کردهاند و می کنند تا ولایت و «حکومتِ افراد جایز الخطا» را زیر سایهی «ولایتِ خدا» ببرند و آنها را بر کرسیای بنشانند که دست هیچ بنیآدمی بدان نرسد. این گروه از ولایتمداران، با ساختن دیوارهای ضخیمی از نِزاهت و قداستِ خودساخته، شأن حاکم را بالاتر از آن میبَرند که گوشش «بدهکار» نقدهای دیگران باشد و خود را «پاسخگوی» مردم و رسانهها بداند. این گروه، از رهبر کشور شخصیتی ساختهاند و میسازند که انسان گمان میکند باید در دایرة المعارفهای جهان ذیل واژه «رهبر» بنویسند، «فردی که همگان بدهکار او هستند و او باید طلبکار همه باشد!» یا «کسی که هر اتفاق خوب و مبارکی در جایی از کشور رخ میدهد به لطف عنایات و توجهات و تیزبینیها و دوراندیشیهای اوست و به عکس، هر اتفاق بدی رخ میدهد از کجاندیشی و بداندیشی و کوتهاندیشی دیگران است!» این گروه از «ولایتمداران» خود را مجاز میدانند برای تحقیر مخالفان خود – که آنها را مخالفان ولایت می نامند- از زشت ترین ناسزاها نیز بهره ببرند. اخیراً نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی در یک سخنرانی در جمع گروهی از طرفدارانشان فرمودهاند: «اگر کسی گفت رهبری که معصوم نیست و ممکن است اشتباه کتد،] این شخص[ یا «دیوانه» است یا «دشمن» است و در صدد قدرت یابی، آمده ابزار دشمن شده تا ستون خیمه نظام را هدف قرار بدهد. بدانید اگر کسی گفت رهبری که معصوم نیست، این حرف دنباله اش رویارویی با پیامبر است!» همین شخص در مراسم 9 دی 1388 در تهران، مخالفان جریان سیاسی حاکم را که به نحوه برگزاری انتخابات 88 انتقاداتی داشتند، «بزغاله» خواند! و تأسف بارتر این که چنین افرادی تاکنون هیچ گونه تذکر و اخطار رسمی از سوی کانون قدرت دریافت نکردهاند. اینگونه سخنان از سوی کسانی که خود را ولایتمدار می دانند، حاصل نهادینه شدن دیدگاهی کاملاً غلط در موضوع «ولایت و اطاعت» در 38 سال گذشته است. در طول این سالها، بارها و بارها عبارت «اطاعت بی چون و چرا از ولایت فقیه و رهبری» را شنیده ایم. باید گفت با کدام دلیل عقلی یک انسان که مانند بقیه انسانها جایزالخطاست باید بر دیگران «ولایت بی چون و چرا» داشته باشد و دیگران بی چون و چرا از او اطاعت کنند؟ از نظر دینی نیز تنها خداست که کارهایش مورد پرسش قرار نمی گیرد. در قرآن مجید آمده است: «لایُسئَل عَمَّا یَفعَل وَ هُم یُسئَلُونَ؛ از آنچه خدا کرده سؤال نمی شود، بلکه این دیگران هستند که مورد سؤال قرار می گیرند» (انبیاء، 23). البته این آیه قرآن نیز تنها در صدد است بگوید همه کارهای خداوند حکیمانه است و اصلاً در صدد نیست بگوید کسی حق ندارد در مورد کارهای خدا سؤال کند. بنابراین، طرح سؤال از کارهای خدا نیز اشکالی ندارد. شاهد آن، پرسش فرشتگان در داستان خلقت است. آنها اجازه داشتند تا بیپروا از آفرینندهی جهان سؤال کنند «أَتَجعَل فِیهَا مَن یُفسِدُ فِیهَا وَ یَسفِکُ الدِّمَاء؛ آیا موجودی را در زمین قرار می دهی که در آن به فساد و تباهی برخیزد و به ناحق خونریزی کند؟» (بقره، 30). پیامبر گرامی اسلام (ص) هم که از سوی خدا برای هدایت مردم آمده، اولاً، مأمور بود تا به مردم اعلام کند او نیز «یکی» همچون «یکایک» خود آنهاست و هیچ امتیاز ویژهای ندارد جز این که به او وحی می شود: «قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحَی إِلَیّ...» (کهف، 110)؛ ثانیاً در مقابل اعمالش، از بزرگترین تا کوچک ترین عمل، مسئولیت دارد. این مسئولیت یعنی این که اعمال او نیز چون دیگران «چون و چرا» برمیدارد. در قرآن کریم، بارها و بارها پیامبر اسلام به خاطر برخی افعال و اقوال و حتی حرکات و وَجَنَاتِ چهرهاش، مورد خطاب و عِتاب و مؤاخذه شدید الهی قرار گرفته است. آیات زیر نمونهی آیاتی است که در آن اعمال پیامبر مورد چون و چرای خداوند قرار گرفته است: عَفَا اللهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعلَمَ الکَاذِبِینَ؛ خدا تو را مورد بخشش و لطف قرار دهد، چرا پیش از آن که راستگویی راستگویان بر تو روشن شود، و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه ترک جنگ دادی؟» (توبه، 43) عَبَسَ وَ تَوَلَّی أَن جَاءَهُ الأَعمَی وَ مَا یُدرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی أَو یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکرَی أَمَّا مَنِ استَغنَی فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّی وَ مَا عَلَیکَ أَلَّا یَزَّکَّی و أَمَّا مَن جَاءَکَ یَسعَی وَ هُوَ یَخشَی فَأَنتَ عَنهُ تَلَهَّی؛ چهره در هم کشید و روی گردانید، از این که آن مرد نابینا نزد او آمد. ]ای پیامبر![ تو چه می دانی شاید پاک و پاکیزه شود یا متذکر حقایق گردد و آن تذکر او را سود دهد؟ اما کسی که خود را ثروتمند نشان می دهد تو به او روی می آوری، در حالی که اگر او نخواهد خود را پاک کند تکلیفی بر عهده تو نیست. و اما آن که شتابان نزد تو آمد در حالی که از خدا می ترسد، تو با رویگردانی از او به دیگران می پردازی؟! (عبس، 1-10) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَکَ تَبتَغِی مَرضَاتَ أَزوَاجِکَ؛ این پیامبر! چرا آنچه را که خدا بر تو حلال کرده برای به دست آوردن خشنودی همسرانت بر خود حرام می کنی؟ (تحریم، 1) اما با کمال تأسف، برخی از ولایتمداران در کشور ما به جای آن که بر «جایز الخطا» بودن رهبر تکیه کنند و بر «لزوم پاسخگویی» ایشان تأکید ورزند، شب و روز در رسانه ملی و دیگر رسانه ها بر مجد و عظمت و قداست مقام عالی کشور داد سخن سرمیدهند و ولایت ایشان را تا مرز ولایت الهی بالا میبَرَند و کرسی قدرت ایشان را در ردیف عرش و کرسی خدا مینشانند و شخص متصدی قدرت را چنان در هالهای از قدس و طهارت قرار میدهند که حس میکنیم شأن ایشان اَجَلّ از آن است که ما موجودات ناقصِ خاکی اجازه داشته باشیم بر حریم ایشان یا سیاستها و مواضع ایشان نگاهِ چپی بیندازیم. و حتی اگر گاهی انتقادی داریم باید آن را چنان بیان کنیم که صدایش در کوچه پس کوچههای پر پیچ و خم کوی ولایت، مخاطبان دیگری را پیدا کند و گوش ناشنوای آنها را مورد نوازش قرار دهد. به نظر نگارنده، شخص رهبر محترم جمهوری اسلامی باید تا خیلی دیر نشده در درجه نخست، جلوی رویه غلطِ این به اصطلاح طرفداران ولایت را بگیرند. در وهله دوم، ایشان بهتر است به جای سخنرانیهای هفتگی و ماهانه و سالانهای که بیشترینش «سخنرانیهای یکسویه» و به اصطلاح «مُنُولوگ» است، به «گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه» و به اصطلاح «دیالوگ» روی بیاورند. یکی از راحتترین کارها انجام سخنرانیهای یکطرفه است. در این گونه سخنرانیها میتوان همهی عالم را محکوم کرد و در نهایت، حرف خود را، بدون آن که آب از آب تکان بخورد، بر اریکه قدرت نشاند. اما در دیالوگ باید تلاش کرد و اندیشه را بیش از اندازهی معمول به کار انداخت و در مقابل اندیشههای دیگران، به قول قرآن «سلطانِ مبین» عرضه کرد که هم «سلطان» باشد و به راحتی بر اندیشههای رقیب غلبه کند و هم این غلبه تنها در ذهن مبارک خودمان نباشد، بلکه استدلال ما بر استدلالهای دیگران برای همگان «روشن» باشد. بخش قابل توجهی از قرآن کریم (تقریباً یک پنجم) مشتمل بر دیالوگ است. این دیالوگها همه را در برمیگیرد؛ از قدسیترین موجود عالَم که «خداوند» است تا اهریمنیترین موجود که «ابلیس» است؛ از فرشتگان و نیروهای خیر تا شیاطین و نیروهای شرّ؛ از پیامبران و مُلوک و سلاطین تا افراد عادی و بدون هیچ مقام و موقعیت دینی و دنیایی؛ از مؤمنان تا کافران، و از بهشتیان تا دوزخیان. این دیالوگها میتواند اولاً، پرسشها را به پاسخهایی منطقی و استوار برساند و ثانیاً زمینه را برای ارزیابی و داوریِ عادلانه و منصفانه فراهم سازد. رهبر باید پیش و بیش از «گفتن» در صدد «شنیدن» باشد. باید صمیمانه همه گروههای اجتماعی که در ایران زندگی می کنند برایش یکسان باشند و آنها را به حضور بپذیرد و حتی خود در رفتن نزد آنان پیشقدم شود و حرفهایشان را بشنود و به پرسشهایشان پاسخ دهد و نه آن که هر از چندگاهی گروهی از منتقدان و دگراندیشان و پرسشگران را همراه با پرسشهایشان از صفحه زندگی سیاسی-اجتماعی حذف کنیم؛ چرا که صورت مسأله را پاک کردن چیزی را حل نمیکند و تنها به انباشته شدن مسائل ومشکلات میانجامد. شاید برخورد حذفی با سؤالات و سؤال کنندگان، آسان ترین کار برای نهاد قدرت در کوتاه مدت باشد، اما بدون شک، خطرناکترین کار برای کشور و حتی خود نهاد رهبری در درازمدت است. در پایان، برای تحقق امر پاسخگو شدن نهاد قدرت در برابر پرسش ملت و رسانهها، چند برنامه پیشنهاد می شود:
به امید حق؛ که خاستگاه همه امیدهاست
... ادامه دارد [ شنبه 95/11/16 ] [ 9:14 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
|
||