سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

طایر قدسی وحی بر بام خیال پیامبر (3)

بررسی و نقد دیدگاه ویلیام مونتگمری وات در باب وحی

محمد کاظم شاکر*

سید محمد موسوی‌مقدم**

3. تحلیل و نقد اندیشه­های وات در باب وحی

در یک کلام می­توان گفت وات با گذر از اتهاماتی که اسلاف وی به حضرت محمد (ص) وارد می­کردند، به اطمینان رسیده است که پیامبر اسلام (ص) در اصلِ ادعاهای خود مبنی بر نبوت و دریافت وحی از جانب خداوند صداقت داشته است. او می­خواهد از جایگاه الاهی­دانی مسیحی به تبیین چند و چون وحی و نبوتی بپردازد که پیامبر اسلام (ص) مدعی آن بوده است.     در این تبیین، چند اصل مراعات شده است: 1. منافی با حقانیت و مشروعیت مسیحیت به مثابه دینی جهانی و جاودانه نباشد؛ 2. با چارچوب الاهیات مسیحی در خصوص وحی و نبوت سازگاری داشته باشد.

با این حال، می­توان گفت تبیین او به طور کامل با الاهیات سنتی مسیحیت همراه نیست، بلکه نیم‌نگاهی نیز به دیدگاه­های جدیدی دارد که در غرب درباره وحی ابراز شده است. از همه مهم­تر، اثرپذیری وات از دو دیدگاه عمده است؛ یکی دیدگاه­های روان‌شناختی‌ای که برخی روان­شناسان به پدیده وحی داشته­اند و دیگری دیدگاه­های برخی الاهی­دانان و فیلسوفان مسیحی که وحی را محصول تجربه دینی دانسته­اند.

3. 1. تأثیر الاهیات مسیحی در نظریه وات از وحی

وحى از دیدگاه الاهی­دانان مسیحی، عین کلام خداوند نیست، بلکه حقیقت پیام از آنِ خداوند، و الفاظ و عبارات و به تبع آن محتوای ظاهری از آنِ بشر است. تفکر غالب در میان مسیحیان در قرون وسطا و امروزه نیز در صورت­های سنتی­ترِ مذهب کاتولیک و محافظه­کاران پروتستان آن است که خداوند حقایق گزاره­ای به پیامبران الهام کرده است (Hick, 1990: 29    ). آنها معتقدند خداوند کتاب‏هاى مقدس را به وسیله مؤلفان بشرى نوشته است و بر اساس این اعتقاد مى‏گویند این کتاب‏ها یک مؤلف الاهى و مؤلفانى بشرى دارند. مؤلفان بشرىِ کتاب مقدس هر یک در عصرى خاص مى‏زیستند و به رنگ زمان خود درآمده بوده‏اند. همچنین، این مؤلفان، مانند دیگر انسان‏ها با محدودیت‏هاى زبان و تنگناهاى علمى دست به گریبان بوده‏اند. بنابراین، اصولاً مسیحیان نمى‏گویند خدا کتاب‏هاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا کرده، بلکه معتقدند او به ایشان براى بیان پیام الاهى به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگىِ ویژه هر یک، توفیق داده است. در نتیجه، به عقیده مسیحیان، اصل پیام از سوى خدا آمده و حق است، اما شکل پیام تنها به خدا مربوط نمى‏شود، بلکه به عامل بشرى نیز ارتباط پیدا مى‏کند. این عامل بشرى، نویسنده کتاب است که مانند همه مردمْ محدود و در معرض خطاست (میشل، 1381: 27).

گاهی سخنان وات از گفتمان سنتیِ مسیحیت در خصوص وحی و پیامبران نیز فراتر می‌رود و به گفتمان تجربه­گرایان نزدیک می‌شود. تفسیرِ یک تجربه، به معناى آن است که نفسِ تجربه‏گر از آنچه تجربه کرده است، مفاهیم و گزاره‏هایى را مى‏سازد و آن را به شکل کلامى حاوىِ پیام به دیگران منتقل مى‏‌کند (استیس، 1367: 127). وحی الاهی و واکنش انسانی همیشه درهم تنیده است. یک مواجهه که به مشیت و مبادرت الاهی بوده، توسط بشرِ جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است. خلاصه آنکه، طبق این نظر، وحی نه صرفاً مجموعه­ای از قضایای الوهی است و نه صرفاً محموله­ای از تعالیمی که انسان جدا از تجربه خویش از خداوند، بتواند به دست آورد (باربور، 1374: 268). بنابراین، وات آمیزه‌ای از عقاید سنت­گرایان و تجربه­گرایان را در آرای خود پذیرفته است (نک.: شاکر، 1385؛ شاکر، 1387).

3. 2. تأثیر دیدگاه‌های روان‌شناختی و رویکردهای فلسفی در نظریه وات

وات بیش از دیگر اسلام­پژوهان غربی، در تبیین وحی، بر قوه خیال تکیه کرده است. او پیامبر را صاحب تخیلی خلاق دانسته، که ناشی از نفسی برتر است که ورای ضمیر ناخودآگاه وی قرار دارد. بدین موضوع می­توان از دو زاویه نگریست؛ یکی از زاویه علم روان‌شناسی و دیگری از دیدگاه فلسفی.

پژوهش­های دو سده اخیر در دانش روان­شناسی، فرضیه­های جدیدی را در خصوص پیامبران مطرح ساخت که به نظریه «وحی نفسی» انجامید. مطابق این نظریه، برخی دانشمندان اروپایی مدعی شدند وحی از باطن پیامبر سرچشمه می‌گیرد، نه از خارج؛ زیرا مرام عالی و باطن پاک و قوه ایمان به خدا و لزوم پرستش او و ترک بت­پرستی و تقلیدهای موروثیِ پست، عموماً در او تأثیری دارند و همان­ها در ذهنش تجلی کرده، در شعور باطنش آن خواب­ها و رؤیت فرشته و سایر حالات روحی حادث می­شود و آنچه را واجب و لازم می­شمارد، معتقد می­‌شود که امر و ارشاد خداوندی است که بدون واسطه از آسمان بر وی فرود آمده یا آنکه کسی را در برابر خویش مجسم دیده، معتقد می­شود فرشته­ای است که از ماوراءالطبیعه به سویش فرستاده شده است و چه بسا سخن او را نیز بشنود (رشید رضا، 1361: 67). محمد رشید رضا در بیان و توضیح این نظریه، گفتار درمنگهام، دانشمند مسیحی و کاتولیک فرانسوی، را با ده مقدمه­اش به تفصیل نقل کرده، به وی پاسخ مبسوط و جامعی داده است (همان: 76-95).

یکی از پدیده­هایی که روان­پژوهان در تأیید «وحی نفسی» آورده­اند، پدیده هیپنوتیزم یا خواب مغناطیسی است که اکنون از امور مسلم علمی به شمار می­رود. نخستین بار، مسمر، دانشمند آلمانی، در قرن هجدهم، هیپنوتیزم را کشف کرد، سپس پیروان وی یک قرن تمام کوشیدند تا آن را به اثبات رسانده، دانشمندان را به تأیید آن قانع کنند، و سرانجام در این امر توفیق یافتند. دانشمندان از طریق هیپنوتیزم به این نتیجه رسیدند که انسان از شعور باطنی بسیار پیشرفته­تر از عقل متعارف بهره­مند است (وجدی، بی­تا: 10/713-714؛ زرقانی، 1385: 77-78).

آنچه در سخن وات با عنوان قوه خیال در شخص پیامبر (ص) و تأثیر آن در شکل­دهی به پیام­های وحیانی آمده، با سامانه منطقی‌تری در سخن فیلسوفان مسلمان آمده است. فیلسوفان مسلمان با کشف سه مرتبه حسی، خیالی و عقلی در قوه درّاکه، به تبیین چگونگی دریافت­های انسان و نائل آمدن به دانش­های بشری و الاهی پرداخته­اند. از نظر فیلسوفان، علوم بشری از حس شروع می­شود و از رهگذر قوه خیال و صورت ذهنی به فرآورده­های عقلانی تبدیل می­شود. این در حالی است که علوم الاهی از دریافت‌های عقلی آغاز می­شود و آن نیز از رهگذر قوه خیال و با ترسیم صور خیالی به دریافت‌های محسوس - گاه شنیداری، گاه دیداری و گاه هر دو - می­انجامد. این تبیین از سیر تحقق وحی و پیام­های وحیانی تبیینی است که هم فیلسوفان قدیم و هم فیلسوفان جدید بر آن متفق هستند. اختلاف کلیدی در تبیین نقش قوه خیال از دیدگاه فیلسوفان مسلمان و وات - و نیز دانشمندان علم‌النفس که نظریه «وحی نفسی» را پذیرفته­اند - آن است که وات قوه خیال پیامبران را «تخیل خلاق» معرفی می­کند، در حالی که از نظر فیلسوفان مسلمان، قوه خیال صرفاً نقشی انفعالی و انطباعی دارد و به مثابه بستری است که نقوش و صور مثالی در آن نقش می­بندد.

از نظر فارابی و ابن‌سینا، چون نفس در اصل جنبه قابلی دارد و در نتیجه، واجد هیچ یک از صوَر معقول نیست، ایجاد آن صوَر نیاز به علتی فاعلی دارد. از نظر آنها، آن فاعل «عقل فعال» است که ابتدا حقیقت مجرد وحی را بر نفس پیامبر افاضه می‌کند و سپس به واسطه قوه متخیله به صورت حسی درمی­آید (فارابی، 1376: 79-80). از نظر فارابی، پیامبر قوه تخیل نیرومند دارد و به مدد آن می‌تواند مدرکات عقلی را که عقل فعال بر او افاضه کرده، محاکات یا شبیه‌سازی کند. در واقع، صورت فرشته و الفاظ وحی صورت‌هایی هستند که از متخیله در حس مشترک نقش بسته و ادراک می­شوند (فارابی، 1421: 115). به بیان دیگر، بر اثر اتصال متخیله نبی با عقل فعال، فرشته بر پیامبر تمثل پیدا کرده، الفاظ وحی دریافت می­شود (همان: 125).

ابن‌سینا حقیقت وحی را همان القای پنهانی می­داند که با اذن حق‌تعالی به واسطه موجود عقلانی (فرشته مقرّب) در نفوس انسانی، که آمادگی پذیرش چنین القایی را دارند، انجام می­گیرد (ابن‌سینا، 1400، رسالة الفعل و الانفعال؛ منتظری، 1387: 80) و برای پیامبر و نبی سه ویژگی را بیان می­کند: اول، شدت قوه حدس که به واسطه آن، پیامبر همه معارف را بدون فکر و اکتساب از عقل فعال دریافت می­کند. به جهت برخورداری از قوه حدسِ قوی، پیامبر بالاترین استعداد را برای اتصال با عقل فعال دارد؛ دوم، نیروی تخیل قوی که موجب می­شود پیامبر از امور غیبی آگاه شود. تخیل در افراد عادی باعث می­شود در رؤیا از برخی حقایق آگاه شوند، اما برای نبی این امر هم در رؤیا و هم در بیداری صورت می‌گیرد. تخیل قوی موجب می­شود فرشته وحی بر او تمثل یافته، الفاظ وحی را از او دریافت کند؛ سوم، تصرف در عالم که به موجب آن پیامبر قدرت ارائه معجزات و کرامات را دارد (ابن‌سینا، 1363: 116-120).

به تعبیر ابن‌سینا، هر گاه نفس به چیزی از عالم ملکوت آگاهی یافت، به ناچار نفس در آن هنگام مجرد و بدون همراهی قوه­ای خیالی یا وهمانی یا غیر اینهاست و عقل فعال (جبرئیل) آن معنا را یک­باره به گونه­ای کلی و بسیط و بدون تفصیل و تنظیم بر نفس افاضه می­کند؛ سپس آن معنا از طریق نفس به قوه خیال راه می­یابد و در پی آن، قوه خیال آن معنا را به صورت مفصل و منظم با عبارتی شنیدنی و پیوسته به صورت خیالی ادراک می­کند، و گویا وحی بدین‌گونه باشد؛ زیرا عقل فعال چون موجود عقلانی است محتاج به قوه خیال نیست، کاری که او انجام می­دهد افاضه وحی بر نفس است و پس از آن نفس را با الفاظ شنیدنی و مفصل خطاب می­کند (ابن‌سینا، 1363: 12). ا این تحلیل از وحی، ابن‌سینا مشکل تکلم الاهی را حل می­کند؛ چراکه تکلم خداوند را به معنای سخن گفتن با الفاظ نمی­داند، بلکه آن را فیضان علوم و معارف الاهی بر قلب پیامبر می­داند. باید توجه کرد که مراد ابن‌سینا از تخیل کلمات فرشته، تخیل رایج در فهم و زبان عموم، یعنی ادراک غیرمطابق با واقع نیست، بلکه مراد او از آن همان تخیل مصطلح فن، یعنی تمثل و ادراک صورت مثالی فرشته و کلمات اوست (ابن‌سینا، 1404: 154؛ منتظری، 1387: 78).

ملاصدرا نیز در آثارش ضمن بیان سه مرتبه و قوه عقل، خیال و حس به تبیین نقش قوه متخیله در پدیده وحی و نبوت پرداخته است. وی در این باره می­گوید: «قوه متخیله پیامبر نیز چنان قوی است که در بیداری عالم غیب را به چشم مشاهده کرده و صورت­های مثالی غایب از انظار مردم بر او متمثل می­شود. بر اثر قوت قوه متخیله، پیامبر نه تنها اصوات و کلمات را به گوش خویش می­شنود، بلکه جبرئیل نیز بر وی متمثل می­شود» (ملاصدرا، 1363: 34؛ همو، 1346: 356). ایشان با پذیرش عالم مثال یا خیال منفصل، تأکید دارد که آنچه پیامبر مشاهده می­کند یا الفاظی که می­شنود، حقایق عینی و خارجی است؛ نه تصرف قوه خیال پیامبر. در واقع، پیامبر حقایق مجرد وحیانی را با قوه متصرفه یا خیالِ خود به صورت محسوس و جزئی تبدیل نمی­کند، بلکه این صور و اصوات را مستقل از قوه خیال خود مشاهده می­کند. نقش قوه خیال در اینجا فقط در اندازه ابزاری ادراکی برای مشاهده صور برزخی و مثالی است (همو، 1346: 342).

یکی از دانشمندان در بیان برهان بر عدم امکان فاعل بودن نفس پیامبر در مقابل وحی و صورتگری آن می­نویسد:

اما اینکه صورتگری کتاب خدا و تألیف آن با قوه متخیله و خیال پیامبر با برهان سازگاری ندارد بدین جهت است که فاقد شیء و کمال، عقلاً نمی­تواند معطی آن باشد؛ پس چگونه ممکن است نفس نبوی که به خودی خود علوم و معارف قرآن و صور مفصّله الفاظ و قالب آنها را و نیز صورت ملک را، که هیچ ‌یک در خود نداشته است، آنها را با قوه متخیله و خیال خود پدید آورد؟ تحقق چنین امری مستلزم اجتماع نقیضین و فاعل و قابل و اتحاد قوه و فعل است. اگر گفته شود که نفس پیامبر به لحاظ مرتبه اعلای خود، که مرتبه عقل اوست، اعطاکننده و فاعل آن امور است و به لحاظ مرتبه پایین­تر خود، که مرتبه خیال اوست، گیرنده و قابل آنهاست، پاسخ داده می­شود که بنا بر این فرض، قوه متخیله و خیال، خلاق و فاعل آن امور نیست و این خلاف نظر کسی است که می­گوید پیامبر با خلاقیتِ قوه خیال وحی را صورت می­بخشد (منتظری، 1387: 107-108).

سخن آخر اینکه، به نظر می­رسد مبنای مشترک بین وات و الاهی­دانان مسلمان، صداقت پیامبر اسلام (ص) در ادعای نبوت و دریافت وحی از سوی خداست. هر گونه تبیینی از وحی و قرآن باید با این مبنا سازگار باشد. تبیینی که فیلسوفان و الاهی­دانان مسلمان عرضه کرده­اند تبیینی از وحی قرآنی است که با ادعاهای مطرح‌شده در قرآن سازگار است. اما تبیین وات با گفته­های قرآن سازگار نیست. اگر وات صداقت پیامبر (ص) را قبول دارد و نیز در برخی از مطالبش به آیات قرآن استناد می­کند این امر نمی­تواند گزینشی باشد. خود او می­گوید که پیامبر (ص) بین افکار خودش و افکاری که از سوی خداوند به او القا می­شد تمایز قائل بود. پذیرش این امور حکم می­کند که به گزاره­های قرآنی که حاکی از الاهی بودنِ متن قرآن است وفادار باشیم. قرآن در عین حال که می­گوید جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر (ص) نازل کرده است: «نزل به الرّوح الامین * علی قلبک لتکون من المنذرین»؛ (شعراء: 193-194)، به صراحت می­گوید وحی قرآنی به صورت الفاظ بر پیامبر (ص) خوانده می­شده و پیامبر اکرم (ص) موظف شده است تا پس از استماع کامل، آن را برخواند: «لا تحرّک به لسانک * لتعجل به انّ علینا جمعه و قرآنه * فاذا قرأنا فاتّبع قرآنه * ثم انّ علینا بیانه»؛ (قیامت: 16-19). بنابراین، مطابق نص قرآن، آیات و سور قرآن از سوی خداوند بر پیامبر (ص) قرائت و تلاوت می­شده است. بدیهی است آنچه قرائت و تلاوت می­شود الفاظ است. بنابراین، وحی قرآنی صرفاً وحی حقایق نبوده، بلکه وحی الفاظ هم بوده است. قرآن کریم در آیات دیگر به اصطفای انبیا و اولیا و تطهیر آنها توسط خداوند و انتخاب آنها و اقراء وحی بر آنها به صراحت سخن گفته است: «و انا اخترتک فاستمع لما یوحی»؛ (طه: 13). البته بعد از پذیرش اینکه وحی لفظی بر پیامبران امری ممکن، بلکه به وقوع‌پیوسته بوده است، می­توان از چند و چونِ زبانِ به­ کار گرفته‌شده سخن گفت؛ می­توان از این امر سخن گفت که تا چه اندازه فرهنگ زمانه در این زبان تأثیر گذاشته است و حتی می­توان از این امر سخن گفت که تا چه اندازه می­توان پذیرفت که خطاهای تاریخی و غیرمهم در لابه‌لای این متون وحیانی وجود داشته باشد.

نتیجه‌گیری

از آنچه گفته شد می­توان بر موارد زیر به عنوان نتایج بحث تأکید کرد:

1. از نظر وات، حقیقت وحی از ناحیه خداست؛ با این حال آنچه پیامبران به مثابه پیام­های الاهی به مردم می‌رسانند، حاصل وحی الاهی و تخیل خلاق خودشان است.

    2. پیامبران همگی در تخیل یکسان نیستند. از نظر وات، پیامبر اسلام (ص) از عمیق­ترین افکار برخوردار بوده است، به طوری که توانسته با مرکزی­ترین نیازهای فکری بشر ارتباط برقرار کند و هزاران نفر را در زمان خود و میلیون­ها نفر را در زمان­های بعد به سوی افکار خود جلب کند.

    3. بین دیدگاه­های وات در خصوص وحی هماهنگی وجود ندارد. او از طرفی معتقد است خود پیامبر (ص) افکار وحیانی را با کمک تخیل خلاق خود به صورت پیام­های زبانی درمی­آورد، اما نمی­تواند ساختار قرآن را، که بیشترین مخاطب آن پیامبر (ص) یا مردم است و نشان می­دهد که فرد دیگری آنها را مخاطب قرار می­دهد، تبیین کند. اما از نظر حکمای مسلمان، هم اصلِ افکار وحیانی از خداست و هم پدیدآورنده صورت خیالیِ این افکار به صورت شنیداری یا دیداری خداست. از این‌رو، هم محتوا و هم شکل و قالب، و هم اصل و هم شاخه­ها همگی از خداست.

    4. اصول و محورهای اساسی و مهمی که وات در باب وحی بیان کرده، از نظر خودِ او همراه با تردید است و بیشتر به بیان حدسیات و فرضیات شبیه است تا نظریات علمی؛ در حالی که آنچه حکمای مسلمان بیان کرده‌اند مبتنی بر برهان عقلی است.

    5. وات پس از آنکه الاهی بودنِ وحی قرآنی و صداقت پیامبر (ص) را در ادعاهایش پذیرفته، نتوانسته است تبیینی سازگار با آنچه خودِ قرآن به صراحت ادعا کرده است عرضه کند.


[ یکشنبه 93/10/21 ] [ 12:9 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]
.: :.

درباره نویسنده


محمد کاظم شاکر
دارای دکتـرا از دانشـگاه تریبت مدرس در رشته علوم قـرآن و حـدیث؛ استـاد تمـام دانشـگاه علامه طباطبائی؛ سردبیـر مجـله عـلمی - پـژوهشی کتـاب قیـم دانشگاه یــزد

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 95521