| ||
نقد قدرت (2) محمدکاظمشاکر استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبائی 8 بهمن1395 قسمت دوم: راههای نقد قدرت در قسمت نخست از این سلسله مباحث گفتیم که انباشت اختیارات مهم در امور کشوری و لشکری در دست یک نفر، که همگان بر عدم عصمتش اتفاق نظر دارند، امِر «خطیری» است که چه بسا زمانی برای کشور و ملت به امرِ «خطرناک» نیز تبدیل شود. بنابراین، باید به دنبال راههایی بود که بتوان به کمک آن، این قدرت را مهار کرد و در مسیر منافع ملت از آن بهره برد. یکی از مهمترین اموری که می تواند خطر فسادآفرینیِ قدرت را رفع و دفع کند، «آزادیِ نقد قدرت» است تا صاحبان قدرت و بویژه مقام اول کشور همیشه سرتاپای خود را در معرض دیدگان بیدار و بینای منتقدانِ خود ببینند و رفتار و گفتار خود را با «میزان رأی ملت» هماهنگ سازند و حتی اگر رأی خود را بر صواب میبینند و رأی دیگران را بر خطا، باب تعامل و گفتگو با مخالفانشان بگشایند و آنها را قانع کنند که بهتر است به رأی نهاد رهبری تمکین کنند. صحیحترین راه تعامل نهاد قدرت با منتقدان سؤال اساسی این است: نهاد قدرت و به ویژه شخص رهبر، چگونه می تواند از شمار مخالفان خود آگاه شود و اندیشههایشان را رصد کند و با آنها در تعامل باشد؟ بدیهی است که در جامعه امروز امکان ارتباط مستقیم رهبر یا دستگاه رهبری با یکایک افراد وجود ندارد. بنابراین، حتی اگر رهبر کشور نیز اظهار تمایل کند که می خواهد با آحاد ملت از همهگونه سلیقه و گرایش به طور مستقیم در ارتباط باشد، چنین چیزی «امکانِ وقوعی» ندارد. نیز اگر ادعا شود که هم اکنون چنین ارتباطی برقرار است، بدون شک چنین ادعایی با واقعیت فاصله زیادی دارد. در جوامع مردمسالار، مردم ومنتقدانِ نهاد قدرت به دو صورتِ نهادینهشدهی زیر میتوانند دیدگاههای خود را به سمع و نظر مقامات عالی کشور برسانند:
اکنون هر کسی می تواند از خود بپرسد: آیا در کشور ما چنین امکانی برای مخالفان وجود داشته یا دارد؟ منکر این امر نیستیم که ملت ایران در راهپیماییهای مختلف و اجتماعات گوناگون بسیاری از مواضع خود را اعلام کردهاند و دشمنان و بدخواهانشان را از دیدگاههای خود آگاه ساختهاند. اما وقتی حاکمیت و نهاد قدرت در یک جامعه ادعا می کند که در کشور آزادی وجود دارد، معنایش نباید فقط «آزادیِ موافقان» او باشد. همچنین آزادیِ موافقان نیز نباید در بیان «موافقاتشان» با دستگاه حاکمیت منحصر شود، بلکه منظور از آزادی، اوّلاً، «آزادیِ مخالفان» است و نه تنها «آزادی موافقان»، و ثانیا،ً آزادی موافقان هم باید شامل بیان «مخالفاتشان» نیز بشود، و نه آن که در بیان «موافقاتشان» منحصر شود. طبیعی است همه آحاد مردم ایران هیچ گاه با همه آنچه سیاستها و مواضع نهاد قدرت است مخالفت نداشته و ندارند، بلکه از این جهت مردم را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
دو گروه نخست را «موافقان» و دو گروه اخیر را «مخالفان» می نامیم. البته در عمل، شمار اندکی در دو گروه اول و چهارم جای دارند و از این رو، عمده افراد در قالب دو گروه دوم و سوم جای میگیرند که به گروه دوم «موافقان»، و به گروه سوم، مخالفان» میگوییم. نهاد رهبری و قدرت در یک کشور وقتی میتواند بگوید که مردمِ کشور تحت حاکمیتش در تشکیل اجتماعات و میتینگها آزادی دارند که «مخالفانِ» او حق تشکیل اجتماعات و تبیین مواضعشان را داشته باشند و نه تنها «موافقانِ» او! در مورد رسانهها نیز وضع به همین ترتیب است. نهاد قدرت هنگامی میتواند ادعا کند که رسانهها آزاد هستند که رسانههای مخالف وی بتوانند با امنیت کامل و بدون دغدغه، آرای مخالف سیاستهای نهاد قدرت را منتشر سازند. در اینجا سؤالی که دستگاه رهبری کشور باید به آن پاسخ دهد این است: تا چه اندازه به مخالفان خود اجازه برگزاری اجتماعات بر ضد سیاستهایش را داده است؟ همینطور، تاکنون چند نشریه که قصدشان نقد سیاستهای دستگاه رهبری کشور است، اجازه انتشار یافتهاند؟ یکی از مواردی که باید در معرض دید و نقد و نظر رسانهها باشد، عزل و نصبهای افراد توسط رهبر کشور است. آیا رسانهها نباید حق داشته باشند بپرسند که فی المَثَل رئیس قوه قضاییه، که توسط رهبر منصوب می شود، برای کارآمدیاش، علاوه بر اجتهاد مصطلح در حوزههای علمیه، چه خصوصیات دیگری باید داشته باشد؟ آیا بعد از گذشت چند دهه از انقلابِ 57، وقت آن نرسیده که رئیس دستگاه قضا از میان حقوقدانان و قضاةِ مجتهد و در عین حال کاردانی که صاحب سالها تجربه حقوقی و قضایی هستند انتخاب شود؟ آیا فی المَثَل، کسی که بیشتر عمر شریفش را مشغول تدریس در حوزههای علمیه، آن هم در مباحثی مانند فلسفه غرب، فلسفه اخلاق و علم اصول فقه بوده، بدون این که تجربه کار قضایی یا حقوقی داشته باشد، میتواند فرد موفقی برای اداره صحیح قوه قضاییه باشد؟ آیا یکی از مهمترین وظایف رئیس دستگاه قضا موضعگیریهای تند سیاسی علیه دیدگاهها و گروههایی است که او آنها را برنمیتابد؟ آیا اصولاً ورود در مباحث سیاسیِ مورد اختلاف، از وظایف روزمرهی رئیس دستگاه قضا و همکاران وی است؟ در صورتی که رسانهها آزاد باشند و بتوانند مواردی چون عزل و نصبهای رهبر و نهادهای زیر نظر رهبری را نقد کنند، اندک اندک با شفافیت بیشتر روبرو میشویم و بسیاری از اشکالات برطرف میگردد. اما وقتی چنین نشد از یک طرف، معلوم نیست این افراد تا چه اندازه کارآمدی دارند و آن نهادها چه می کنند، و از طرف دیگر، به طور طبیعی شایعات بسیاری نیز شکل میگیرد و چه بسا دروغهایی نیز در باره افراد محترمی در جامعه منتشر میشود. نهاد قدرت و رسانه ملی در ایران، رسانه عریض و طویلی به نام «صدا و سیما» که گاه از سر لطف «رسانه ملی»اش نیز میخوانند، در اختیار رهبر است. بدون شک، قانون اساسی این رسانه را در اختیار شخص ایشان قرار نداده بلکه همانطور که از نامش پیداست، باید ملی باشد و منعکس کننده آرای همه ملت. اما وقتی رسانه ملی که باید منعکس کنندی دیدگاههای همه اقشار و گروههای اجتماعی باشد و نیز میبایست برنامههایش «جذبِ حداکثری» داشته باشد، در خدمت اهداف و منویّات خاص قرار میگیرد، بسیار طبیعی است که اتفاقات ناخوشآیندی رخ میدهد که مهمترین آنها عبارتند از:
جالب اینجاست؛ از یک طرف، رسانه ملی در خدمت افراد و گروههای خاص قرار میگیرد که با نهاد قدرت همسو هستند و از طرف دیگر، مردم نیز نهی میشوند از مشاهده رسانههای بیگانه! از یک سو، اجازه نمیدهند افکار و اندیشههای مخالفانشان در رسانه ملی بازتاب یابد و از سوی دیگر، آنها را از هر گونه مصاحبه و گفتگویی با رسانههای رقیب بازمی دارند و گاه مصاحبهکنندگان را وابسته به بیگانگان معرفی مینمایند! و به جای آن که آنها را به رسانه ملی ببرند تا «مصاحبه» شوند به دستگاه قضا میبرند تا «محاکمه» شوند! آیا کسانی که افکارشان در چارچوب منویّات خاصِ صاحبمنصبان نمیگنجد، به طور خدادای از حق استفاده از رسانه ملی محرومند! و رسانه ملی که با پول آحاد ملت ایران اداره میشود تنها برای انعکاس افکار و منویّات خاصِ صاحبان قدرت به وجود آمده است؟ به نظر میرسد که دور از انصاف باشد هزینه این رسانه عریض و طویل را تماماً از جیب ملت برداریم و آنگاه بسیاری از آنها یا نمایندگانِ افکارشان را از استفاده از آن محروم کنیم و از همه خندهدارتر (شاید هم گریهآورتر) این که، حق رویآوردِ آنها به رسانههای رقیب را نیز از آنها سلب کنیم! این مِثلِ آن میماند که پدری به برخی از فرزندانش غذا ندهد، بعد هم سیلی محکمی به گوششان بنوازد که چرا رفتهاید از جای دیگری غذا تهیه کردهاید تا شکم خود را سیر نمایید! و بعد هم کلی نصحتشان کند که عزیزان من! «مگر نمیدانید نباید از هر جایی غذا تهیه کرد» و «احتمال ناسالم بودن برخی غذاها وجود دارد»، و از این قبیل نصایح پدرانه! به نظر این آقایان، گویا عدهای از فرزندان این ملت از میان انواع حقوق رایج در زندگیشان، تنها میتوانند از حقوقی چون «حق خفه شدن»، و آنگاه «حق مردن»، و در نهایت، «حق به گور رفتن» برخوردار شوند! البته استفاده از این آخِری نیز مشروط به آن است که «گورخوابها» قبلاً حقشان را نخورده باشند! به نظر میآید که محروم کردن مخالفان از رسانه ملی کاری شایسته نباشد، نه تنها از نگاه سکولاریستی به جامعه و حقوق ملت، بلکه از نگاه دینی هم! قرآن که «رسانه خدا» و در واقع، مقدسترین و دینیترین رسانه گفتاری-شنیداریِ مسلمانان است، در عین حال، رسانهیی «تک صدایی» نیست؛ بلکه در قرآن به طور فراوان به «مخالفان پیامبر»، «مخالفان قرآن» و حتی «مخالفان خود خدا» اجازه داده شده تا حرفهایشان به صریحترین شکل ممکن و با صدای رسا مطرح شود. قطعاً «ولایت مطلقه»ای که ولایتمدارانِ عزیز و محترم ما در این سالها از آن دم می زنند از ولایت رسول خدا و یا ولایت خود خدا «مطلقتر» نیست! پس آنها هم میتوانند به مخالفان اجازه دهند حرفهایشان را در رسانه ملی مطرح کنند. البته طرفداران ولایت هم میتوانند کنار هر مخالفی یک یا چند ولایتمدارِ قُرص و محکم قرار دهند تا به حرفهای مخالفانشان پاسخ دهند و آنگاه داوری و انتخاب را هم بگذارند به عهده ملت اندیشمند و فهیم ایران؛ همان ملتی که قرار بود «ولینعمتِ» آنها باشد و نه «رعیّتِ» آنها. چنانچه نهاد قدرت به چنین امری تن دهد، مطمئن باشد که خلاف شرعی اتفاق نخواهد افتاد، بلکه تازه به یک عبارت قرآن عمل شده است که میگوید: «فَبَشِّر عِبَادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ؛ مژده ده آن دسته از بندگانم را که به سخنان ]مختلف[ گوش فرامیدهند و نیکوترینِ آنها را پیروی می کنند». به امید حق، که سرمنشأ همه امیدهاست،
... ادامه دارد
[ یادداشت ثابت - یکشنبه 95/11/11 ] [ 10:50 صبح ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
|
||