سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

نقد قدرت (5)

محمدکاظم شاکر

استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبائی

29 بهمن 1395

 

قسمت پنجم: نهاد قدرت و لزوم تجدید نظر در روش دشمن­ شناسی

دو دسته واژه است که در زبان فارسی بسیار پر­کاربرد است. آنها عبارتند از:

یک، واژه ­هایی با پسوند «ایسم - ism» که حاکی از نوعی مکتب فکری با چارچوب­ های خاصِ «ایدئولوژیک» است، مانند مارکسیسم، کاپیتالیسم و اگزیستانسیالیسم؛

دو، واژه­هایی با پسوند «شناسی» (لوژی - logy) که معمولاً بر دانش­ هایی چون زبان ­شناسی، روان­ شناسی و جامعه ­شناسی اطلاق می­شود.

بر کسی پوشیده نیست که نهاد رهبری در جمهوری اسلامی ایران در سال­های اخیر به طور مکرّر بر دشمن و «دشمن­ شناسی» تأکید دارد، به طوری که کلیدواژه «دشمن» به یکی از پربسامدترین واژه­ها­ در سخنرانی­ های رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. پسوند «شناسی» در واژه «دشمن­ شناسی» ایجاب می­کند که آن را «مطالعه ای همه ­جانبه برای شناخت و آگاهی از دشمنان جمهوری اسلامی ایران» بدانیم. این امر به خودی خود نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در جای خود می­تواند امری بسیار پسندیده و نیکو نیز به شمار آید. اما همین امر، در یک صورت می­تواند برای ملت و حتی دستگاه رهبری ایران بسیار آسیب­زا باشد، به طوری که ممکن است به جای دشمن­ شناسی به «دشمن­ هراسی» و حتی «دشمن­ زایی» منجر شود. بنابراین، دل­مشغولانِ دشمن­شناسی در جمهوری اسلامی، نباید آن را به یک «ایسم» تبدیل کنند و آن را در یک جریان بسته و تنگ ایدئولوژیک گرفتار سازند.

به نظر نگارنده، دشمن­شناسی­ای که توسط نهاد رهبری در ایران ارائه می­شود شَبَحی از شرق­شناسیِ گذشته غربیان را در اذهان تداعی می­کند. شرق­شناسی در زبان فارسی مانند دشمن­شناسی با پسوند «شناسی» به کار می­رود اما واژه اصلیِ آن در زبان انگلیسی، کلمه اورِینتالیسم (Orientalism)، با پسوند «ایسم» است. ادوارد سعید، دانشمند فلسطینی­تبار که تا حال حاضر اولین و بهترین کتاب آکادمیک با عنوان «شرق­شناسی» نوشته، معتقد است که شرق­شناسیِ غربیان در چارچوب پیش­فرض­های غلط غربیان در مورد شرق صورت گرفته و از این رو، ارزش علمی ندارد. وی در پایان کتابش هشدار می­دهد که مبادا شرقیان هم به دنبال «غرب­شناسی» از نوع «شرق­شناسیِ» غربیان باشند. وی در آخرین سطور کتابش می­نویسد:

من واقعاً عقیده دارم که امروزه در عرصه­ی علوم انسانی به حد کافی کوشش می­شود تا محقق عصر ما از بینش­ها و روش­ها و اندیشه­هایی برخوردار شود که بتوانند الگوسازی­های نژادی و ایدئولوژیک و امپریالیستی را (از آن گونه که شرق­شناسی در دوره اعتلای تاریخی­اش پدید آورد) به کنار زنند. من شکست شرق­شناسی را به همان اندازه که شکستی فکری و فرهنگی می­دانم، شکستی بشری تلقی می­کنم. از آن رو، چنین می­گویم که شرق­شناسی در برابر شرق موضع رویارویی به خود گرفت و به همین جهت نتوانست خود را با تجربه بشری همراه سازد و به­علاوه، نتوانست تجربه­ی بشری را همچون تجربه­ی بشری ببیند. مهم­تر از هر چیز، امیدوارم به خوانندگان نشان داده باشم که جواب شرق شناسیِ غربیان، غرب­شناسی به سبک شرق­شناسیِ آنها نیست. هیچ مشرق­زمینی­ای با این فکر خوشنود نخواهد شد که احتمال می­رود او که خود قبلاً مشرق زمینی بوده است به مطالعه­ی آنچه ساخته و پرداخته­ی ذهن خودش در باره مغرب زمینیان است، روی آورَد. (شرق شناسی، صص469-470)

جدای از دوست یا دشمن بودن غرب یا آمریکا، چنانچه بخواهیم غرب و آمریکا را بشناسیم باید آن را آن­طور که هست بشناسیم نه آن طور که ذهن و ضمیر رهبران ما می­خواهد! نوع دوم، همان چیزی است که ادوارد سعید ما را از آن بر حذر می­داشت و برخی پژوهش­گران معاصر آن را «شرق­شناسیِ معکوس» نامیده­اند. در این نوع از دشمن­­شناسی، آن را در چارچوب­های تنگ فکری گرفتار ساخته­ایم که بیشتر «دشمن­هراسی» است تا دشمن­شناسی. رسانه­های دولتی ما که تحت کنترل نهاد قدرت است، سال­های سال است که ایران­هراسی و اسلام­هراسی را به غربیان و رسانه­های غربی نسبت می­دهند و آن را به شدت محکوم می­کنند. اکنون سؤال این است: آیا ما هم می­خواهیم به جای غرب­شناسی، عملاً به غرب­هراسی و آمریکا­هراسی دامن بزنیم و نام آن را دشمن­شناسی بگذاریم؟

شناخت صحیح شناختی است که مبتنی بر واقعیت باشد. واقعیت­ها هم هر چه ملموس­تر باشند، بهتر است. واقعیت ملموس آن­چیزی است که در جلوی دیدگان اتفاق می­افتد و مردم و نیز دستگاه رهبری می­توانند خوب و بد آن را با چشمان باز و غیر مسلحِ به عینک­های مخصوص ببینند. تردیدی نیست که آمریکا در دوران گذشته، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، مواضعی در برابر کشور ما داشته که قطعاً برای ملت ما آسیب­زا بوده است. برخی از این مواضع مانند دخالت در کودتای 28 مرداد 1332مورد اذعان و اعتراف و حتی پوزش­خواهی مقامات رسمی آمریکا -مانند خانم مادلین آلبرایت- نیز واقع شده است. اما این همه­ی واقعیتِ آمریکا و غرب نیست. واقعیت­های دیگری هم در جلوی چشمان ما و همه دنیا در آمریکا اتفاق می­افتد که هم برای مردم ما و هم برای دستگاه رهبری می­تواند درس­آموز باشد. به طور مثال، همین روزها که فردی ماجراجو به نام دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا شده است می­بینیم که او برای تحقق وعده­های انتخاباتی­اش فرمان می­دهد شهروندان هفت کشور مسلمان وارد خاک آمریکا نشوند. ممکن است شعار انتخاباتی ترامپ معقول نباشد، اما این که وی خواسته است به وعده­ای که داده، عمل کند، می­تواند به خودی خود امر مثبتی تلقی شود. جالب­تر این که، بعد از فرمان ترامپ بسیاری از مردم آمریکا در مخالفت با وی به خیابان­ها آمدند و با مسلمانان و ایرانیان همگرایی، و با رئیس جمهورشان مخالفت کردند. در اینجا هم صرف نظر از درستی یا نادرستی فرمان ترامپ و رفتار مردم آمریکا در مقابل او، یک موضوع بسیار جالب خودنمایی می­کند و آن این که، مردم آمریکا آزادی دارند تا با فرمان شخصِ اولِ کشورشان به صورت علنی و با صدای رسا مخالفت کنند. آیا در جاهای دیگر مثل کشور ما هم چنین آزادی­ای وجود دارد؟ فی المَثَل مردم ایران می­توانند به نشانه مخالفت با سیاست­های مسئولانشان در قبال مسائلی چون فلسطین، لبنان و سوریه به صورت علنی در یک خیابان یا میدانی جمع شوند و حرفهایشان را مطرح کنند؟ یا فقط حق دارند برای اعلام "برائت از آمریکا" و شعار "مرگ بر آمریکا" و سوزاندن "پرچم آمریکا" جمع شوند؟ کاری که اگر مردم آمریکا با پرچم کشور ما یا با عکس رهبران ما انجام دهند که البته هیچ­گاه نکرده­اند- حتماً توهین به مقدسات تلقی می­شود! نکته دیگری از واقعیت­های ملموس که همگان می­توانند آن را ببینند، مخالفتِ برخی از قُضاةِ آمریکا با دستور ترامپ و نقض آن است. این بدان معناست که قاضی و دستگاه قضا در آمریکا از نهاد قدرت استقلال دارد. آیا در کشور ما هم چنین است؟! در کشور ما مواردی هست که عکسش را به صورت بسیار آشکار نشان می­دهد. به طور مثال، در چند سال قبل، با اشاره رهبری، قاضی مرتضوی مطبوعات کشور را به صورت فله­ای به تعطیلی کشاند و بعد هم مسئولانشان را به اتهام همکاری با «دشمن» به پای میز محاکمه کشید. مورد دیگر که همین روزها اتفاق افتاد این بود که تعدادی از دانشمندان و نیز سیاستمداران آمریکایی، حتی از حزب جمهوریخواه که حزب رئیس جمهور آمریکاست، وی را به آشفتگی روانی متهم ساختند. به گزارش زیر که رسانه­های خودی نیز منعکس کرده اند توجه فرمایید:

یکی از سناتورهای دموکرات آمریکایی گفت: مسأله سلامت روانی رئیس­جمهوری آمریکا نگرانی­هایی را در میان همکاران جمهوری­خواه او ایجاد کرده است. به نوشته روزنامه میرر، ال فرانکن، سناتور دموکرات آمریکایی بر این باور است که رهبر آمریکا از اختلالات بهداشت روانی رنج می برد و مدعی شد که برخی از سیاستمداران از حزب رئیس جمهورِ جمهوری­خواه آمریکا هم، چنین حسی دارند. سناتور ایالت «مینه سوتا» در مصاحبه با سی ان ان در پاسخ به پرسشی در باره اینکه آیا حقیقت دارد اعضای جمهوری­خواه سنا نگران سلامت روانی ترامپ هستند یا خیر، گفت: برخی هستند، گرچه اکثریت آنها نیستند. او با اشاره به ادعاهای ترامپ در باره وقوع تقلب در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر گذشته افزود: همه ما به این مظنون هستیم که .... او زیاد دروغ می گوید؛ چیزهایی می­گوید که حقیقت ندارد. او سپس قسمتی از سخنان ترامپ که می گوید "سه تا پنج میلیون تن غیر قانونی رأی دادند" تکرار کرد و گفت: بیان چنین چیزی برای یک رئیس جمهور و یا یک انسان، عادی نیست. گرچه پیشتر افراد مختلف «سازگاری» ترامپ با کاخ سفید را زیر سؤال برده بودند اما این اولین بار است که یک سیاستمدار آشکارا سلامت روانی رئیس جمهوری آمریکا را زیر سؤال می­بَرَد.

بنابراین، در غرب و در آمریکا مردم، نخبگان، سیاستمداران و رسانه­ها آزادی دارند که به صورت عریان و آشکار سیاست­ها، فرمان­ها و سخنان شخصِ اولِ مملکت را به چالش بگیرند و همین تعاملِ درست مردم با نهاد قدرت است که بر قدرت مهار می­زند و جلوی فساد و خودکامگی را می­گیرد.

در آمریکا نه تنها آمریکاییان می­توانند با سیاستهای شخص اول کشور مخالفت کنند بلکه حتی تبعهه یک کشور بیگانه و حتی متخاصم مثل ایران نیز می­تواند در مجامع رسمی آمریکا علیه سیاست­های دولت آمریکا حرف بزند و مطلب بنویسد. نگارنده که در سال 88 برای گذراندن فرصت مطالعاتی به دانشگاه ویرجینیا رفته بود، در اوج مسائل هسته ای و مخالفت­های آمریکا و غرب با حق غنی­سازی ایران، شاهد دفاع یک ایرانی از حق غنی­سازی ایران در یک دانشگاه بزرگ و معتبر آمریکا بود. در این دانشگاه اعلام شده بود که یکی از استادان برجسته ایرانی به نام پرفسور روحی رمضانی که استاد بازنشسته علوم سیاسی آن دانشگاه بود در سالن آمفی تئاتر دانشگاه سخنرانی می­کند. بنده حتی چند دقیقه زودتر از شروع برنامه به محل سالن رفتم، اما جایی برای نشستن نبود! سالن مملو بود از دانشجویان و استادان آن دانشگاه که برای شنیدن سخنرانی پرفسور رمضانی آمده بودند. من تصورم این بود که شاید این استاد بازنشسته می­خواهد در مخالفت با سیاست­های دولت و نظام ایران سخنرانی کند! اما به عکس، ایشان از حق ایران برای غنی­سازی به صورت مستدل دفاع کردند و بعد از سخنرانی هم توسط همه حضار، اعم از آمریکایی و غیر آمریکایی، مورد تشویق قرار گرفتند. همانجا بود که فهمیدم حکومت آمریکا گروه­های خودجوش و ولایتمدار ما را ندارد که با شعارهایی نظیر «این همه لشکر آمده!» بیایند و جلسات سخنرانی را به تعطیلی بکشانند! به عنوان شاهد صدق این مطلب، گزارش یکی از خبرگزاری های ایرانی را در زیر بخوانید:  

رسانه آمریکایی المانیتور با اشاره به پافشاری ایران بر این نکته که غنی سازی در داخل خاک ایران بر اساس NPT  حق مسلم و انکارناپذیر ایران است با وجود انکار این حق از سوی آمریکا نوشت: ریشه این اصرار و پافشاری ایران در سیاست خارجی مستقل ایران است. این رسانه به نقل از دکتر روحی رمضانی استاد بازنشسته امور دولتی و خارجی دانشگاه ویرجینیا که محققان آمریکایی از او به عنوان استاد بر جسته مسائل ایران یاد می­کنند، می­نویسد: علت پیشبرد چنین سیاستی از سوی ایران «استقلال» است. این استاد در این خصوص معتقد است: به نظر می­رسد آنچه که تصمیم­گیری­ها در سیاست خارجی ایران را پیش می­بَرَد فرهنگ دیپلماتیک ایران است که در طول قرن­ها به خاطر تعاملات دیپلماتیک با کشورهای مختلف جهان به یک پختگی کامل رسیده است. به اعتقاد رمضانی، آمریکا باید در مذاکرات خواسته مذاکره کننده­های ایرانی را مد نظر قرار دهد زیرا این استقلال­طلبی ریشه در قرن­ها تاریخ ایرانی و شیعیِ ایرانی­ها دارد. در ادامه مطلب آمده است، با تمام تأثیراتی که فرهنگ غرب در ایران داشته است اما جوهره و تفکر اصلی فرهنگ ایران را فرهنگ شیعی و ایرانی تشکیل می­دهد که در سال 1979 بعد از انقلاب اسلامی هم آیت الله روح الله خمینی استقلال را محور اصلی نظام ایران قرار داد و هویت ایرانی را در این استقلال نهادینه کرد به طوری که ایران در دهه­های گذشته با هرگونه زور­گویی قدرت­های بین المللی در امور سیاسی و روند تصمیم­گیری در عرصه بین المللی مقابله کرده است. در پایان، این استاد برجسته دانشگاه با اشاره به استقلال ایران در دهه­های گذشته، خطاب به آمریکا و مذاکره­کنندگان با ایران گفته است: به نظر نمی­رسد این سیاست و استقلال­طلبی ایرانی­ها به این زودی تغییر کند.

نتیجه سخن آن که:

اوّلاً، دشمن­شناسی اگر تعبیر درستی هم باشد، باید در پی یک «شناخت» باشد و نه ایجاد یک «ایسم». بنابراین، نباید «-شناسی» را به «-ایسم» تبدیل کنیم که اگر چنین کنیم به نتیجه­ای معکوس می­رسیم، یعنی به جای «شناختی فرصت­زا»، به «تجاهلی تهدیدزا» دچار می­شویم؛

ثانیاً، اگر قرار باشد بین «-شناسی»هایمان با «-ایسم»هایمان رابطه­ای برقرار کنیم، منطق و خرد اقتضا می­کند که «ایسم»هایمان را بر پایه «-شناسی»هایمان بنا کنیم و نه به عکس، که بخواهیم شناختمان را از طریق عینک ایسم­هایمان به دست آوریم. اگر راه دوم را اختیار کنیم مثل این می­ماند که عینک سیاهی را به چشم زنیم و انتظار داشته باشیم به صورت خوب و درست و روشن و واضح ببینیم! و ناگوارتر این که، بخواهیم این شناختمان را محور «بصیرت» قرار دهیم و دیگران را نیز بدان ترغیب کنیم.

خدایا! به ما بصیرتی عنایت کن که با چشمانی باز و بینا و بدون عینک­هایی که دیگران برایمان ساخته­ و به تولید انبوه رسانده­ و می­خواهند به چشمانمان بزنند، جهان و جهانیان را همان­طور که هستند بشناسیم و اصل را بر ایجاد دوستی نهیم، و نه شعله­ورتر ساختن شعله­های دشمنی­های گذشته.

به امید حضرت دوست،

که هر چه نهال دوستی است حاصل دستان دوست­پرور اوست.

 

... ادامه دارد

 


[ یادداشت ثابت - شنبه 95/12/1 ] [ 7:54 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]
.: :.

درباره نویسنده


محمد کاظم شاکر
دارای دکتـرا از دانشـگاه تریبت مدرس در رشته علوم قـرآن و حـدیث؛ استـاد تمـام دانشـگاه علامه طباطبائی؛ سردبیـر مجـله عـلمی - پـژوهشی کتـاب قیـم دانشگاه یــزد

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 95204