سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایش تصویر در وضیعت عادی


 
قالب وبلاگ

نقد قدرت (4)

محمدکاظم شاکر

استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبائی

22بهمن 1395

قسمت چهارم: نهاد قدرت و «جمهوری اسلامی ایران»

امروز 22بهمن 1395 است. 38 سال از 22 بهمن 1357 گذشت و «جمهوری اسلامی ایران» نیز در آستانه 38 سالگی قرار گرفت. ناسازگاری اکثریت مردم در سال 57 با شاه ایران که حکومتی «مادام العمر» برای «خودش» و «موروثی» برای «پسرش» تهیه دیده بود، به اوج خود رسید و در نهایت، انقلاب مردم ایران با سقوط ارکان نظام ستمشاهی به پیروزی رسید. اما آیا ملت ایران به همه یا بیشتر خواسته­هایی که به خاطر آن متحمّل ضررهای بی­شمار مادی و معنوی و جسمی و جانی شدند، رسیدند؟ مناسب است همه کسانی که در انقلاب 57 بوده­اند، یک بار دیگر اصلی­ترین شعارهای انقلاب خود را مرور کنند تا ببینند چه چیزهایی را از دست دادند و چه چیزهایی را به دست آوردند.

     باید گفت مهم ترین دستاورد انقلاب 57 از نظر سیاسی، تغییر حاکمیت از نظام «شاهنشاهی» به نظام «جمهوری اسلامی» بوده است. در این نوشته می­خواهیم رابطه نهاد رهبری و قدرت را با این دستاورد اصلی مورد بررسی قرار دهیم تا ببینیم چگونه می­توان از این دستاورد دفاع کرد و به عکس، چگونه ممکن است این دستاورد به نابودی کشیده شود. نهاد قدرت و رهبری کشور بیشتر از هر شخص و نهاد دیگری لازم است در این امر به بازنگری جدی بپردازد و نیک بنگرد که دستگاه قدرت قبل از انقلاب دچار چه آسیبهایی شده بود که مردم از دستش به تنگ آمده بودند و عاقبت جنازه او را به قبرستان تاریخ سپردند. در این نوشته می­خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که رهبری چگونه باید عمل کند تا عنوان «رهبر جمهوری اسلامی ایران» شایسته او باشد. خوشبختانه برای رسیدن به این پاسخ، لازم نیست راه درازی را بپیماییم و حتی مباحث قرآنی و حدیثی را توشه راهمان کنیم. تنها کافی است ما و شما و دیگران، و مخصوصاً اصحاب «قدرت» بر سر سه کلمه تفاهم داشته باشیم. این سه عبارتند از: «جمهوری»، «اسلامی» و «ایران».

  1. جمهوری

در این بخش، سؤال بسیار روشنی را مطرح می­کنیم: منظور از «جمهور» چه کسانی هستند؟ آیا منظور از جمهور، تنها مسلمانانِ ایران هستند؟ آیا مراد از جمهور، تنها حزب اللهی­های ایران هستند که در بسیاری از اتفاقات به صورت خودجوش سبز می­شوند و اجتماعات دیگران را که افکارشان را نمی­پسندند به هم می­زنند و گاهی برای گرم کردن بازار کساد و سرد سیاست، سفارتخانه­ای را به آتش می­کشند و برخی کارهای غیر قانونی دیگر که در برخی موارد توسط نهادهای صاحب قدرت هم تأیید می­شوند؟ آیا منظور از جمهور فقط متدیّنان هستند که ظهر و شب به مسجد می­روند و بعد از نمازهای یومیه، چند مرگ و درود را نثار برخی افراد و کشورها می­کنند تا دینشان با سیاستشان هم­آغوش شود و خدای ناکرده در شب اول قبر مؤاخذه نشوند که چرا دین را از سیاست جدا کرده بودند؟ یا این که، همه موارد فوق بخشی از جمهور هستند و منظور از جمهور، همه کسانی هستند که ایرانی­اند و در ایران زندگی می­کنند؟ به نظر ما، سخن اخیر تنها نظری است که مقرون به صحت است. اما چرا؟

     مهم ترین نماد «جمهوریت»، برگزاری «انتخابات آزاد» با حضور همه گروه­های اجتماعی است. جمهوری، بدون انتخاباتِ آزاد بی­معناست. وقتی ادعا می­کنیم که حکومت ایران از نوع «جمهوری» است، باید نامزدهای انتخاباتی هم نمایانگر افکار «همه مردم» باشند، نه آن که گروه عظیمی از مردم با رد صلاحیت نامزدهایشان روبرو شوند. رهبر محترم کنونی باید بدانند که اگر انتخابات به گونه­ای برگزار شود که نامزدهای جمع زیادی از مردم توسط شورای نگهبان به صورت فلّه­ای رد صلاحیت شده باشند، ایشان دیگر نمی­توانند ادعا کنند که  «رهبر جمهور» هستند، بلکه عملاً تنها رهبر آن دسته از مردم هستند که شورای نگهبان نامزدهایشان را تأیید فرموده­اند. در این صورت، ایشان نباید انتظار حضور حداکثری مردم را داشته باشند. انتخابات امر تعبّدی نیست که مردم برای ثواب بردن به پای صندوق رأی روند! مع الأسف، گاهی مشاهده می­شود ولی فقیه و ولایتمداران محترم به مردم متدین چنین القا می­کنند که رأی دادن یک تکلیف شرعی است تا نظام – که شخص ولی فقیه خود را مظهر آن می­داند- تقویت شود! اما آیا این خنده­آور -یا گریه آور!- نیست که بگویند به خاطر امر رهبری مردم «باید» در «انتخابات» شرکت کنند و «باید» به کسانی «رأی» بدهند که افکار آنها را قبول ندارند؟! روشن است با نظارتی (بخوانید دخالتی) که شورای نگهبان در سال­های اخیر بر انتخابات اِعمال کرده و نامش را «نظارت استصوابی» گذاشته، «ادعای جمهوریت» بیشتر به یک طنز بلکه شوخی و مزاح شباهت دارد تا یک واقعیت سیاسی برای استیفای حقوق اساسی ملت. به طور مثال،وقتی شورای نگهبان در انتخابات سال 92، با رد صلاحیت سیاستمدار با تجربه و آبدیده­ای چون هاشمی رفسنجانی، مردم را از حق انتخابشان محروم کرد، چگونه می­توان حکومتمان را از نوع «جمهوری» بدانیم؟ یک سؤال دیگر هم می­پرسیم: آیا این که قانون اساسی در اصل 177گفته است «جمهوریت» قابل تغییر نیست، آیا منظور قانون اساسی فقط واژه جمهوری است یا «محتوایش» را هم شامل می­شود؟! در جواب باید گفت چنانچه بتوان فرد زشتی را صرفاً با موسوم ساختنش با نام «زیبا» چهره اش را نیز زیبا کرد، جمهوری را هم می­توان صرفاً با حفظ نامش حفظ کرد! سیاست­هایی که در سال­های اخیر در برگزاری انواع انتخابات اِعمال شده و مستمِرّاً فضا را برای «انتخاب شدن» افراد با دیدگاه­های متفاوت، تنگ­تر کرده و می­کند، آتشی است بر خرمن جمهوریت که با هیچ آبی نمی­­توان آن را خاموش کرد.

با این روش فعلی شورای نگهبان، وقتی رهبر محترم می­فرمایند «مردم بروند در انتخابات شرکت کنند»، معنایش این است که بسیاری از مردم باید بروند تعبّداً و احتمالاً به خاطر خدا و ثواب اخروی به گزینه هایی رأی بدهند که قبلاً آقای احمد جنتی و چند نفر دیگر در شورای نگهبان، زحمت اصلی انتخابشان را کشیده­اند! گاهی احساس می­شود که برخی آقایان انتخابات را با «بیعت» اشتباه گرفته­اند. در حالی که، وقتی مردم برای انتخابات به پای صندوق می­روند باید نامزدی باشد که او را قبول داشته باشند. مگر انتخابات امر دستوری یا تعبُّدی است؟

  1. اسلامی

مراد از «اسلام» و «اسلامی» چیست؟ چه کسی یا کسانی تعیین می­کنند که چه چیزی اسلامی است و چه چیزی اسلامی نیست؟ اگر فرض بگیریم اسلام، همان باشد که اکثریت فقهای شورای نگهبان می­فهمند، در این صورت، چنانچه فقهای کنونی جایشان را به فقهای مخالفشان بدهند، لازمه­اش این است که اسلام نیز عوض شود! همین­طور، چنانچه فرض بگیریم اسلام و اسلامی همان باشد که رهبر می­فهمد، در این صورت نیز وقتی رهبر فعلی جایش را به رهبر بعدی بدهد که دیدگاهش با دیدگاه او مخالف است، باید اسلام نیز تغییر کند! در حالی که نمی توان گفت اسلام جامع نقیضین است. بنابراین هر یک از این دیدگاهها فهم خاص از حکم یا احکام اسلام است. در نتیجه، مسلّماً نمی توان در مسائل اختلافی دیدگاه خاصی را عین اسلام دانست، حتی اگر آن دیدگاه از آنِ رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران باشد. از آنجا که حکومت می­خواهد کل جامعه را وادار به امری کند که به نظرش «اسلامی» است، نباید تنها نظر خود یا افراد وابسته به حکومت را ملاک قرار دهد. بلکه باید مطابق با نظری عمل کند که کمترین تکلیف و محدودیت را برای جامعه و مردم داشته باشد. به بیان دیگر، در این گونه موارد باید اسلام و «اسلامی» را با نظر «مُوَسَّع» دید. فِی المَثَل، چنانچه برخی از فقها هرگونه موسیقی­ای را حرام بدانند و شماری از آنها تنها پاره­ای از انواع موسیقی را حرام بدانند و گروه سومی، اصلاً موسیقی را حرام ندانند، حکومت باید نظر اخیر که مُوَسَّع­ترین نظر است ملاک عمل خود قرار دهد. در این صورت نباید به فلان امام جمعه اجازه دهد با سوء استفاده از قدرت خود، مردم یک استان را از حق برگزاری کنسرت و حق شرکت در کنسرت محروم کند. بنابراین، تنگ کردن دایره اسلام و اسلامی به اندیشه­های افرادی چون «فقهای شورای نگهبان» یکی از بزرگ ترین جفاها به دین خداست. اسلام فراتر از نظر اشخاص است؛ حتی اگر آن اشخاص اعضای شورای نگهبان یا رئیس دستگاه قضا یا رهبری باشد. همان طور که دیدگاه­های ایشان عین «جمهور» و «جمهوری» نیست، دیدگاه­های فقهی و اعتقادیشان نیز نباید ملاک «اسلام» و «اسلامی» باشد.

  1. ایران

تعریف «ایران» از آن دو واژه دیگر هم آسان­تر است. محدوده ایران برای همه کسانی که در ایران زندگی کرده یا می­کنند یا کتاب­های اولیه جغرافیا و نقشه­های ایران را دیده باشند، کاملاً شناخته شده است. ایران کشوری است که یک سمتش خلیج فارس و سمت دیگرش دریای خزر است؛ یک طرفش خوزستان و طرف دیگرش  آذربایجان و کردستان است؛ یک سویش گلستان و خراسان و سیستان و بلوچستان و سوی دیگرش کرمانشاه و اردبیل و ایلام است. بنابراین، بسیار روشن است که فی­المثل، «یمن» جزو ایران نیست! «بحرین» هم گرچه قبلاً جزو ایران بوده اما الان جزو ایران نیست! «سوریه» و «لبنان» و «فلسطین» هم جزو ایران نبوده و نیستند! «عراق» هم بخشی از خاک ما نیست بلکه کشوری است که در جنگ 1000 میلیارد دلار به ما خسارت زده که باید از او بگیریم!کشورهای دیگری چون «بوسنی و هرزگوین»، «نیکاراگوئه»، «غنا»، «سیرالئون» و بقیه شُرَکا هم به طریق اولی جزو کشور ایران به شمار نمی­آیند! حریم معنوی اهل بیت گرچه برای همه ما علاقمندان به آن بزرگواران محترم است اما خاک مقابر مطهرشان که در سوریه و عراق و عربستان قرار دارند بخشی از خاک کشور ایران محسوب نمی­شود. بنابراین، مسئولان جمهوری اسلامی، حتی عالی­ترین مقام کشور، تنها و تنها مسئولان ایران هستند و اگر قول بنیان گذار جمهوری اسلامی را می­پسندند که فرمودند «به من خدمتگزار بگویید بهتر است تا رهبر بگویید»، این افراد تنها باید خدمتگزار ایران و ایرانیان باشند و لا غیر! بنابراین، اولاً، وصفی چون «ولی امر مسلمانان جهان» برای رهبر ایران، وصف درستی نیست. زیرا نه «جهان» مساوی ایران و نه «مسلمانان» مساوی با ایرانیان است، و ثانیاً، اموالی که متعلق به ملت ایران است نباید برای دیگران هزینه شود. امیدواریم که توانسته باشیم دایره «ایران»، «جمهوری» و «اسلامی» را روشن کرده باشیم. گرچه در این سال­ها برخی دایره­ی امری که «مُضَیَّق» بوده، «مُوَسَّع» و دایره­ی امری که باید «مُوَسَّع» باشد، «مُضَیَّق» کرده­اند و در نتیجه، آن که دایره­اش تنگ است یعنی ایران، حکمش را به جاهای دیگر هم سرایت داده­اند و منابع مالی ایران را که باید خرج ایرانیان شود به سرزمین­های دیگر می­برند و سخاوتمندانه هزینه می­کنند، در حالی که بخش عظیمی از مردم ایران در فقر و فلاکت و فحشای ناشی از فقر می­سوزند. بر عکس، «جمهور» و «اسلام» را که باید مُوَسَّع ببینند، دایره­اش را چنان «تنگ» گرفته­اند که فقط خود و طرفدارانشان در آن جای می­گیرند؛ در نتیجه، عده­ای خودشان را مظهر «اسلام» و طرفدارانشان را مظهر «جمهور» می­دانند و این مصیبت عظمایی است که ملت ایران اکنون بدان دچار شده است.

در پایان، از صمیم قلب از خداوند بزرگ مسئلت می­کنیم که به همه ما «بصیرتی» عنایت کند تا کمترین ثمره­اش این باشد که امر مُضَیَّق را مُوَسَّع و امر مُوَسَّع را مُضَیَّق نبینیم. برای یافتن چنین بصیرتی، به قول سهراب، چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. پس هر کسی از خود شروع کند و این تغییر را در خود ایجاد نماید که قرآن هم می­گوید: إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى? یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!

به امید او؛

که سرچشمه همه امیدهاست

... ادامه دارد


[ یادداشت ثابت - شنبه 95/12/1 ] [ 7:48 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [ نظرات () ]
.: :.

درباره نویسنده


محمد کاظم شاکر
دارای دکتـرا از دانشـگاه تریبت مدرس در رشته علوم قـرآن و حـدیث؛ استـاد تمـام دانشـگاه علامه طباطبائی؛ سردبیـر مجـله عـلمی - پـژوهشی کتـاب قیـم دانشگاه یــزد

شمار بازدیدها


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 95368